نهج البلاغه با ترجمه فارسی قرن 5 و 6

مصحح: عزیزالله جوینی‏

جلد 1 -صفحه : 491/ 400
نمايش فراداده

الباطل، يموجون فيها موجا، و يمرجون فيها مرجا. فلا تكوننّ لمروان سيّقة يسوقك حيث شاء بعد جلال السّنّ و تقضّي العمر. (9) فقال له عثمان: كلّم النّاس في أن يؤجّلوني، حتّى أخرج إليهم من مظالمهم. فقال له عليه السلام: ما كان بالمدينة فلا أجل فيه، و ما غاب أجله وصول أمرك إليه. (10)

165- و من خطبة له عليه السلام

يذكر فيها عجيب خلقة الطاووس

ابتدعهم خلقا عجيبا من حيوان و موات، و ساكن و ذي حركات، آن فتنه موج كردنى، و مى‏آميزند در آن آميختنى، پس مباش تو مر مروان را راننده كه راند تو را هر جا كه خواهد پس از بزرگى سال و به آخر رسيدن عمر. (9) پس گفت مر او را عثمان: سخن گوى با مردمان در آن كه مهلت دهند مرا تا كه بيرون آيم به ايشان از مظلمه‏هاى ايشان، پس گفت مر او را امير (عليه السلام): آنچه باشد به مدينه [از بيت المال‏] پس نيست اجل در او، و آنچه غايب باشد، اجل او رسيدن امر تو است بدان. (10) 165- [و از خطبه‏هاى آن حضرت (عليه السلام) است‏] [كه‏] ذكر مى‏كند در او [از] شگفت آورنده آفرينش طاووس نو بيافريد [خداى تعالى موجودات را] خلقى عجيب: از جانور و جماد، و ساكن و خداوند