و لا لقائل فيّ مغمز. (3) الذّليل عندي عزيز حتّى آخذ الحقّ له، و القويّ عندي ضعيف حتّى آخذ الحقّ منه. (4) رضينا عن اللّه قضاءه، و سلّمنا للّه أمره. أ تراني أكذب على رسول اللّه صلّى الله عليه وآله و اللّه لأنا أوّل من صدّقه، فلا أكون أوّل من كذب عليه. (5) فنظرت في أمري، فإذا طاعتي قد سبقت بيعتي، و إذا الميثاق في عنقي لغيري. (6)
و إنّما سمّيت الشّبهة شبهة لأنّها تشبه الحقّ: فأمّا أولياء اللّه فضياؤهم فيها اليقين، و دليلهم سمت الهدى و أمّا أعداء اللّه فدعاؤهم فيها غمزى. (3) حقير نزديك من عزيز است تا كه فرا گيرم [حقّ او] را براى او [از ستمكار]، و توانا بنزديك من ضعيف است تا كه فرا گيرم حقّ [ضعيف] را از او. (4) راضى شديم ما از خدا حكم او را، و تسليم كرديم مر خداى [را] كار او را، اى مىبينى مرا [كه] دروغ گويم بر رسول خدا، [صلعم] و به خدا كه من اوّل كسىام كه راست گو داشت او را، پس نباشم من اوّل كسى كه دروغ گويد بر او. (5) پس نظر كردم در كار خود، [پس] چون [وجوب] طاعت من [بر ايشان] بدرستى كه پيش بود به بيعت [كردن] مرا ايشان، و چون عهد و ميثاق رسول در گردن من بود مر غير مرا. (6) 38- [و از خطبههاى آن حضرت (عليه السلام) است] و بدرستى كه نام نهادهاند شبهه را شبهه، براى آنكه ماننده است به حق، پس امّا دوستان خدا، روشنى ايشان در آن [شبهه]، يقين است، و دليل ايشان قصد راه راست است.