رستم گفت: رسالت پيامبر شما چيست؟
زهره پاسخش داد: اين است كه مردم را از عبوديّت فرد به عبوديّت خدا هدايت كنيم (البته اينجا ناگفته نماند كه اين آقاى زهرة بن عبدالله از شاگردان جناب سلمان فارسى بود) خلاصه از صحبتهائى كه ميان فرمانده سپاه اسلام و سپاه فارس رد و بدل شد، فرمانده گارد جاويدان شاهنشاهى بنام (ديلم) كه چهار هزار سرباز كاملا مجهّز در اختيار داشت، متوجه شد كه آزادى واقعى در پناه اسلام است، لذا جلو آمد و به زهره گفت:
ما با سه شرط همراه شما مىشويم:
1 ما را در منزلهائى مانند منزلهاى خودتان اسكان دهيد.
2 حقوقى همسان با حقوق ديگر افراد سرباز مسلمان بما بدهيد.
3 ما را مثل ديگر افراد مسلمان مورد مشورت قرار بدهيد.
اين سه شرط پذيرفته شد، و ديلم و افرادش همگى مسلمان و وارد سپاه اسلام شدند، بعد از (زهره) خواستند كه براى آنان فرماندهاى تعيين كند، او گفت: آيا از فرمانده خودتان (ديلم) راضى هستيد؟ گفتند: آرى، گفت: پس همو فرمانده شما باشد.
از اين داستان چه مىتوان استفاده كرد.. اوّلا اينكه در اسلام كسى كه دير يا زود مسلمان شود با ديگر مسلمانان حقوقى مساوى دارد، و ثانيا مسئله مشورت و اهميت آن كه پيامبر و شاگردان او اين حق را به مردم دادهاند.. و شايد يكى از مهمترين عوامل پيروزى اسلام همين مشورت در امور بود.