نیازمندی های جامعه اسلامی

سیدمحمد حسینی شیرازی‏؛ مترجم: محمدباقر موسوی فالی

نسخه متنی -صفحه : 58/ 51
نمايش فراداده

قرآن مجيد در داستان بلعم با عورا به همين مطلب اشاره مى‏كند، او كه داراى آيات و از مقرّبين درگاه خدا بود، دعايش مستجاب مى‏شد، با يك غفلت چنان پايش لغزيد كه خداوند او را تشبيه به سگ نمود.

در داستانى آمده كه شخص هيزم‏شكنى به صحرا رفته بود، آنجا مار بزرگى را ديد كه از شدّت سرما بى‏حال شده و توانائى حركت ندارد، از روى حسّ عطوفت آن را برداشت، ميان شال كمرش نهاد، و بعد شال را دور كمر خود بست، پس از مدّتى كه حركت كرد.. احساس كرد كه شال كمر او را فشار مى‏دهد، ديد كه مار گرم شده و حال كه جان گرفته خودش را دور كمر او مى پيچد و ميخواهد استخوانهايش را بشكند، اضافه بر آن مقدارى از زهر خود را ميان شال ريخته بود، كه هنوز به بدن هيزم شكن نرسيده بود، نفس نيز مانند اين مار مى‏باشد تا زمانى كه رمق و حالى ندارد از او كارى ساخته نيست، مهم اين است هنگام توانستن بر گناه چقدر مى‏تواند خودش را نگاه دارد:


  • نفس اژدرهاست او كى مرده است از غم بى‏آلتى افسرده است‏

  • از غم بى‏آلتى افسرده است‏ از غم بى‏آلتى افسرده است‏

شخصى از دوستان ما مى‏گفت كه يكى از آشنايانش عادت به خوردن ربا داشت، و هيچ نصيحتى در وى مؤثّر واقع نمى‏شد، روزى در بستر بيمارى افتاد، حالتش دگرگون شده تا جائى كه دكتر تشخيص داد كه مرگش نزديك مى‏باشد، دوست ما مى‏گويد: براى ديدن از او به سراغش رفتم، و هنگامى كه جوياى احوال شدم؟ گفت: دكتر جوابم كرده، و ديگر چند روزى بيشتر زنده نخواهم ماند، من ديدم فرصت خوبى است براى نصيحت به اين شخص، گفتم: هنوز هم دير نشده، بيا و توبه كن، و اين اموال حرامت را پاك كن، افرادى را كه مى‏شناسى از آنان ربا گرفته‏اى.. پولهايشان را پس بده، و افرادى را كه نمى‏شناسى پولهايشان را ردّ مظالم برايشان بده.. ديدم كه خنده تلخى بر لبان لرزان و خشكيده‏اش نقش بست، و با سختى گفت: من وقتى كه سالم بودم نتوانستم شيطانم را شكست دهم، آيا الآن كه مريضم مى‏توانم؟!