ميان سنى و شيعه گذاشت، به احتمال قوى در اين رقابتها و اختلافات، دست پنهانى حكام وقت نيز در كار بوده است و قراينى هم در باره اقدام فرمانروايان در ايجاد اختلاف به صورتهاى مختلف در دست است از جمله اين كه عضد الدولة ديلمى هرگاه احساس ميكرد، چند تن از رؤساى قبايل به يكديگر نزديك شدهاند، به مردى به نام محمد بن احدب كه مىتوانست خط هر كسى را مانند او بنويسد دستور مىداد نامههائى از طرف هر يك از آنها براى ديگرى يا ديگران بنويسد و مضمون نامهها را طورى قرار مىداد كه موجب اختلاف ميان آنان شود. مطلبى كه در اين مورد نبايد از نظر دور داشت اين است كه اختلافات و نزاعهايى كه ميان دستهجات و محلههاى مختلف با دستاويز قرار دادن مذهب، رخ مىداد، منحصر به سنى و شيعه نبود، در همان ايام نزاع و زد و خورد ميان شافعيان و حنبليان در بغداد و نيز ميان حنبليها و اشاعره در همان شهر و در رى ميان شافعيها و حنفيها رخ مىداده است به اين مطلب نيز بايد توجه داشت كه در قرنهاى چهارم و پنجم تعصبات مردم عامى در اختلافات مذهبى راه يافته بوده و از اين رهگذر زد و خوردهاى خونين جريان مىيافته است.
از همين بابت بوده كه دستههايى از قبيل فضلى و مرعوشى در بغداد و خوزستان و صدقى و سمكى در سيستان و عروسيه و اهليه در سرخس به وجود آمدند.
فضل و مرعوش دو جوان دونده بودند در بغداد كه هر يك از طلوع آفتاب تا غروب سى و چند فرسنگ مىدويد و آن دو به ستور معز الدوله ديلمى، مرتب ميان بغداد و اصفهان مىدويدند و نامهها و پيغامهاى او را براى برادرش ركن الدولة مىبردند و جواب مياوردند، و رفت و برگشتشان هفت يا هشت روز طول مىكشيد. آن دو جوان منشأ تعصباتى قرار گرفتند، جمعى خود را فضلى و جمعى ديگر خود را مرعوشى خواندند، و چون فضل سنى مذهب و مرعوش شيعه بود، دو تعبير فضلى و مرعوشى به مفهوم سنى و شيعه در آمد، و به تعبير ديگر و به اصطلاح امروزى طرفداران آن دو تن به صورت دو حزب در آمدند كه يكى طرفدار امراى ديلمى بود و ديگرى طرفدار آل عباس، به تدريج اين طرفدارى به تعصب انجاميد و چون به