جهان بينى ما انعكاسى از جهان در احساس و بينش ما است، جهان بينى، الهام بخش رفتار فردى و اجتماعى، و سازنده افكار و آرزوهاى ما است، بنا بر اين دو جهان بينى مختلف، بى شك زاينده دو طرز تفكر و عمل گوناگون است، و ائتلاف و سازش رهروان آن دو، غير ممكن مىباشد چنانكه توافق و همكارى آنها بنا به مصلحت روزگار، بنيادى سست و كم دوام خواهد داشت و ديرى نپايد كه از هم گسسته خواهد شد. روشها و برنامهها از جهان بينى افراد نشأت مىگيرد، نظامات مالى و اقتصادى و نهادهاى اخلاقى همه منوط به جهان بينى افراد و ملتها است، قبل از پذيرفتن و اعتماد به جهان بينى صحيح، سؤالها و ابهامها حل شدنى نيست و براى پذيرش پاسخها زمينه مناسبى وجود نخواهد داشت.
جهان بينى الهى در برابر جهان بينى مادى است، در جهان بينى الهى، خدا مركز و فرمانده همه حركتها، و الهام بخش ايدههاست، جان همه كوششها و تحركها براى خداست، در اين جهان بينى، جهان داراى هدفى مشخص و حساب شده است، و انسان موجودى برگزيده و والاست كه مىبايست راه تكامل را طى كند، و با دستيابى به ارزشهاى متعالى، مقام خلافة اللهى را به منصه ظهور برساند.
اما جهان بينى مادى، جهان را گردونهاى بى هدف و گور ساز، و انسان را موجودى بيهوده و پوچ، و معلول كامجوئى دو كامجو، و مرگ را پايان اين غمنامه مىپندارد، «شوپنهاور» سر دسته بدبينان جهان، فيلسوف معروف آلمانى مىگويد: زندگى سراسر بدبختى است و عاشق و معشوق مىخواهند اين بدبختى را با ادامه نسل ادامه دهند.
جهان بينى الهى، ريشه و اساس تمامى تفكرات يك خدا پرست راستين است بطورى كه كليه اعمال و برنامههاى او را تنظيم مىكند و اخلاق ويژه انسانى را در او مستقر مىسازد، در واقع اعتقاد به خدا و دين، به انسان نورى مىدهد كه بوسيله آن مىتواند كژىها را باز شناسد و راه زندگى را بيابد.
جهان بينى الهى آثارى دارد كه قسمتى از آنرا در زير مىخوانيد:
1- توجه به عظمت خدا.