قانون تعالى روانى - یادنامه کنگره هزاره نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

یادنامه کنگره هزاره نهج البلاغه - نسخه متنی

محمد تقی جعفری؛ همکاران: حسن حسن زاده آملی، محمد تقی فلسفی، سید علی خامنه‏ای، عباسعلی عمید زنجانی، زین العابدین قربانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

2- همه كارها در قبضه قدرت اوست و كسى را توان گريز از نظام احسن او نيست.

3- توجه به عظمت خدا و بيكرانگى ابديت، انسان را از حسادت باز مى‏دارد زيرا منشاء حسادت حقارت روح و تنگ نظرى است.

4- توجه به عظمت خدا، ديگر عظمتها را مى‏شكند و مؤمن به اللّه، در برابر هيچ عظمتى خضوع نمى‏كند و خود را نمى‏فروشد.

قانون تعالى روانى

يكى از بهترين راههاى تربيت و هدايت، آشنا كردن مردم با والايى‏ها و عظمتهاى راستين و نشان دادن افقهاى بلند است كه پرده محدوديتهاى فكرى را مى‏درد و انسانهاى بى خبر و محبوس را از دهكده اوهام و الفباى زندگى مى‏رهاند تا آنچه ديدنى و شنيدنى است ببينند و بشنوند و آن گاه جهش و تحركى در جهت رهايى از دايره بسته زندگى حيوانى بيابند و معناى هستى و حيات را دريابند.

هر قدر ديدگاهها و سيعتر و چشم اندازها دوررس‏تر باشد به همان درجه، زمينه تكامل و تربيت بهتر و عاليتر خواهد بود زيرا روح آدمى كه از عالم بالا و بى نهايت است ولى در قفس تن زندانى شده همواره ميل طيران به خانه اصلى خويش دارد و مى‏كوشد كه اين تن خاكى را بهمراه خويش تا بدان جايگاه بلند بكشاند و معنى زندگى را بدو بنمايد.

اگر بنياد فرهنگ ملتى بر اساس اين عظمتها پى ريزى شود و نسلها همچنان با اين افق روشن آشنا باشند، هرگز به پستى و پليدى تن در ندهند و در هر مقام و موقعيتى كه باشند همواره در كوشش و جهاد خواهند بود تا به پيروزيهاى بيشتر و آرمانهاى بلند خويش نائل آيند و اين زير بنا، دژ محكمى در برابر همه چهره‏ها و رنگهاى استعمار خواهد بود زيرا استعمار در آغاز افسونها و طلسم‏هاى خود، عظمتهاى راستين را مى‏گيرد و ديدگاههاى بلند انسانى را كور مى‏كند و همه روزنه‏ها، جز روزن تنگ و عفن شهوت پرستى و بى بند و بارى را مى‏بندد و آن گاه نوبت غارت منابع مادى و طبيعى مى‏رسد تا ملل استعمار زده با دست خود منابع حيات، و خون خود را به آنها تقديم كنند و سند سرورى آنها را با دستهاى لرزان و از رمق رفته امضاء نمايند تا بدينجا مى‏رسيم كه اگر فرهنگ ملتى از باده و شراب و چين و شكن زلف يار تجاوز نكرد و عاليترين فكر و ايده، بهتر و راحت‏تر خوردن و جستن شد، پيش از آنكه دولتها او را بفروشند خود او همه مظاهر انسانى و ارزشمند خويش را نابود كرده و تنها همانند پوسته‏يى درون تهى باقيمانده است و تا چنين نباشد كالاى باب طبع استعمار نخواهد بود.

/ 332