يكى از بهترين راههاى تربيت و هدايت، آشنا كردن مردم با والايىها و عظمتهاى راستين و نشان دادن افقهاى بلند است كه پرده محدوديتهاى فكرى را مىدرد و انسانهاى بى خبر و محبوس را از دهكده اوهام و الفباى زندگى مىرهاند تا آنچه ديدنى و شنيدنى است ببينند و بشنوند و آن گاه جهش و تحركى در جهت رهايى از دايره بسته زندگى حيوانى بيابند و معناى هستى و حيات را دريابند.هر قدر ديدگاهها و سيعتر و چشم اندازها دوررستر باشد به همان درجه، زمينه تكامل و تربيت بهتر و عاليتر خواهد بود زيرا روح آدمى كه از عالم بالا و بى نهايت است ولى در قفس تن زندانى شده همواره ميل طيران به خانه اصلى خويش دارد و مىكوشد كه اين تن خاكى را بهمراه خويش تا بدان جايگاه بلند بكشاند و معنى زندگى را بدو بنمايد.اگر بنياد فرهنگ ملتى بر اساس اين عظمتها پى ريزى شود و نسلها همچنان با اين افق روشن آشنا باشند، هرگز به پستى و پليدى تن در ندهند و در هر مقام و موقعيتى كه باشند همواره در كوشش و جهاد خواهند بود تا به پيروزيهاى بيشتر و آرمانهاى بلند خويش نائل آيند و اين زير بنا، دژ محكمى در برابر همه چهرهها و رنگهاى استعمار خواهد بود زيرا استعمار در آغاز افسونها و طلسمهاى خود، عظمتهاى راستين را مىگيرد و ديدگاههاى بلند انسانى را كور مىكند و همه روزنهها، جز روزن تنگ و عفن شهوت پرستى و بى بند و بارى را مىبندد و آن گاه نوبت غارت منابع مادى و طبيعى مىرسد تا ملل استعمار زده با دست خود منابع حيات، و خون خود را به آنها تقديم كنند و سند سرورى آنها را با دستهاى لرزان و از رمق رفته امضاء نمايند تا بدينجا مىرسيم كه اگر فرهنگ ملتى از باده و شراب و چين و شكن زلف يار تجاوز نكرد و عاليترين فكر و ايده، بهتر و راحتتر خوردن و جستن شد، پيش از آنكه دولتها او را بفروشند خود او همه مظاهر انسانى و ارزشمند خويش را نابود كرده و تنها همانند پوستهيى درون تهى باقيمانده است و تا چنين نباشد كالاى باب طبع استعمار نخواهد بود.