اين چنين انسان ولى الله است، «و لهم خصائص حق الولايه» (نهج البلاغه ذيل خطبه دوم) ولى، از اسماء الله است وَ هُوَ الَّذِي يُنَزِّلُ الْغَيْثَ مِنْ بَعْدِ (شورى آيه 29) و اسماء الله باقى و دائماند رَبِّ قَدْ آتَيْتَنِي مِنَ الْمُلْكِ وَ عَلَّمْتَنِي مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحادِيثِ (يوسف 102).مظهر اتم و اكمل اين اسم شريف صاحب ولايت كليه است و آن انسان كامل است كه تواند باذن اللّه در ماده كائنات تصرف كند و قواى ارضيه و سماويه را در تحت تسخير خويش در آورد بلكه چه جاى تصرف كه اقتدار بر انشاى اجرام عظيمه دارد.چه: «العارف بخلق بهمته ما يكون له وجود من خارج محل الهمه».اين اذن الله، اذن قولى نيست بلكه اذن تكوينى منشعب از ولايت كليه مطلقه الهيه است إِذْ قالَ اللَّهُ يا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ اذْكُرْ (مائده 111)، و اين ولايت تكوينى است نه تشريعى چه تشريعى خاص واجب الوجود است كه شارع و مشرع است و براى عبادش شريعت و آيين قرار مىدهد و جز او كسى حق تشريع شريعت ندارد. پيغمبر مامور بانذار و تبشير است و مبلغ و مبين احكام، نه مشرع «انما انت منذر و انما انت مبشر».ولايت بحسب رتبت اعلى و ارفع از رسالت و نبوت است چون ولايت نبى جنبه حقانى دارد و نبوتش وجهه خلقى، لذا ولايت، باطن نبوت و رسالت است و نيل به اين دو مبتنى بر آن مىباشد. نبى صلّى الله عليه وآله وسلّم به وصى عليه السلام فرمود: «انك تسمع ما اسمع و ترى ما ارى الا انك لست بنبى» (نهج البلاغه خطبه قاصعه) على عليه السلام را فضل نبوت نيست ولى به نور ولايت مىشنود آنچه را رسول مىشنود و مىبيند آنچه را رسول مىبيند. مسعودى در مروج از سبط اكبر رسول صلّى الله عليه وآله وسلّم در وصف وصى عليه السلام پس از شهادت و رحلتش، نقل كرده است كه: «و الله لقد قبض فيكم الليله رجل ما سبقه الا و لون الا بفضل انبوه». و نيز بحرانى در تفسير برهان از صادق آل محمد نقل مىكند كه: «ادنى معرفة الامام انه عدل النبي الا درجة النبوه».