يكى ديگر از علل جاذبه نيرومند نهج البلاغه آنست كه در هر مىدانى گام مىنهد چنان حق سخن را ادا مىكند و دقايق را مو بمو شرح مىدهد كه گويى گوينده اين سخن تمامى عمر را به بحث و بررسى روى همين موضوع مشغول بوده و تخصصش منحصرا همان است.هنگامى كه امام خطبهاى در زمينه توحيد آغاز مىكند و به شرح اسماء و صفات جمال و جلال خدا مىپردازد، چهره يك فيلسوف بزرگ الهى در نظر انسان مجسم مىگردد كه ساليان دراز همه وقت سخن از توحيد گفته، و درهاى گرانبها در اين زمينه سفته و غير از آن گفتار نداشته است.نه به سوى «تجسم» گام بر مىدارد و نه به سوى (تعطيل صفات) و آن چنان خدا را معرفى مىكند كه انسان با چشم دل او را همه جا، در آسمانها، در زمين و درون جان خود حاضر مىبيند به گونهاى كه روحش سرشار از انوار معرفى الهى مىگردد.اما همين كه نهج البلاغه را ورق مىزنيم ناگاه چشم ما روى خطبه «جهاد» متوقف مىگردد.فرمانده شجاع و دلاورى را مىبينيم كه لباس رزم در تن كرده و دقيقترين دستورات و تاكتيكهاى جنگى را براى افسران و لشكريان خود تشريح مىكند آن چنان كه گويى در تمام عمر جز با ميدان جنگ و فنون نبرد سر و كار نداشته است.نهج البلاغه را ورق مىزنيم امام را بر كرسى حكومت و رهبرى امت مىبينيم كه آيين كشوردارى را براى استانداران و فرمانداران خود شرح مىدهد، رموز انحطاط و اوج گرفتن تمدنها، سرنوشت اقوام ظالم و ستمگر و راه وصول به يك آرامش اجتماعى و سياسى و نظامى را با پختهترين عبارات بيان مىكند، آن چنان كه گويى در سر تا سر عمر كارى جز حكومت نداشته است.دگر بار آنرا ورق مىزنيم امام عليه السلام را بر مسند درس اخلاق و تهذيب نفوس و تربيت ارواح و افكار مىبينيم مرد وارستهاى بنام (همام) از او تقاضاى درس جديدى در زمينه صفات و پرهيزكارى كرده و آن چنان تشنه است كه با يك پيمانه و دو پيمانه سيراب نمىگردد.امام منافذ، چشمههاى دانش سر شار خود را بر روى او گشوده آن چنان درس پارسايى و وارستگى و پرهيزكارى به او مىدهد و حدود يك صد صفت از صفات پرهيزكاران را در عباراتى محكم، عميق و نافذ براى سالكان راه حق بر مىشمرد، آن چنان كه گويى كه قرنها بر همين مسند و همين جايگاه به ارشاد خلق و تربيت نفوس و تدريس اخلاق مشغول بوده است، به گونهايى كه سؤال كننده (همام) پس از شنيدن اين گفتار صيحهاى مىزند و نقش بر زمين مىشود، اين گونه نفوذ سخن چيزى است كه در تاريخ سابقه ندارد.