لباس پيامبر - یادنامه کنگره هزاره نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

یادنامه کنگره هزاره نهج البلاغه - نسخه متنی

محمد تقی جعفری؛ همکاران: حسن حسن زاده آملی، محمد تقی فلسفی، سید علی خامنه‏ای، عباسعلی عمید زنجانی، زین العابدین قربانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ترس از ناپسندى اين عمل نبود آنچه كه تو مى‏خواستى بتو مى‏دادم.

اى فاطمه من دوست ندارم كه پاداش اين زحمات و رنجهاى تو در خانه على بن ابى طالب در روز قيامت بواسطه اين كه تو خدمت‏گزارى گرفتى در پيشگاه خداوند از تو شكايت كند. پيامبر خدا با اين سخنان منطقى دخترش را قانع ساخت و در لحظات آخر بخاطر تسلى دل فاطمه او را با يك نحوه تسبيح و ذكر خدا آشنا كرد كه از آن پس بعنوان تسبيحات حضرت زهرا در بين پيروانش معمول و معروف است و شيعيان آنرا بعنوان تعقيب نمازهاى خود انجام مى‏دهند و به اين صورت خاطره آن روز زهرا و استقامتش را در برابر فشارهاى زندگى و ناملايمات آن گرامى و مقدس مى‏شمرند.

در بازگشت زهرا بخانه‏اش، همسر برومندش امير مؤمنان فرمود: فاطمه تو براى تأمين آسايش دنياى خود نزد پيامبر رفتى ولى خداوند در عوض پاداش اخروى و جاويدان بما عطا فرمود.

لباس پيامبر

شخصى از نزديك پيامبر اسلام را ملاقات، و وضع كهنگى لباس پيامبر او را متأثر ساخت با كمال ميل 12 درهم از مال شخصى خود به پيغمبر داد و خواست كه با آن لباس تهيه كند. پيامبر اسلام آن پول را به على عليه السلام سپرد و از او خواست تا برايش پيراهنى خريدارى كند. على با آن پول از بازار پيراهنى خريد و نزد رسول خدا آورد. پيامبر نگاهى بآن پيراهن دوخت و فرمود: نه، اى على اين پيراهن را نمى‏پسندم، آيا فروشنده حاضر است آنرا پس بگيرد على فرمود نمى‏دانم.

پيغمبر فرمود شما برويد سؤال كنيد شايد پس بگيرد. على نزد فروشنده رفت و فرمود پيامبر اسلام اين پيراهن را نپسنديد زيرا او پيراهنى ارزانتر مى‏خواهد. فروشنده پيراهن را پس گرفت. اين بار پيامبر با على ببازار رفتند در بين راه پيامبر كنيزكى را ديد كه حيران گوشه ديوار ايستاده و مى‏گريد. رسول خدا فرمود چرا گريه ميكنى كنيز گفت اهل خانه بمن 4 درهم سپردند تا از بازار چيزى براى آنها خريدارى كنم و من در بين راه آنرا گم كرده‏ام و اينك مى‏ترسم بخانه برگردم.

رسول خدا فورا 4 درهم از آن پول‏ها را به كنيزك دادند و فرمودند بخانه‏ات بازگرد رسول خدا راه خود را ادامه داد تا ببازار رسيد پيراهنى ساده به 4 درهم خريدارى فرمودند و پس از پوشيدن خداى را ستايش كرد. در حين مراجعت مرد برهنه‏اى را ديدند كه از مردم مى‏خواست هر كس مرا بپوشاند خداوند او را به لباس بهشتى بپوشاند. پيامبر پيراهنى كه خريده بود از تن بيرون آورد و به آن سائل برهنه پوشانيد. پيامبر مجددا ببازار برگشت و اين بار با باقى مانده پول كه 4 درهم بود پيراهن مناسب خريدارى كرده و بخانه خود بازگشتند.

/ 332