امامت بعنوان يكى از اصليترين پايههاى ايدئولوژيكى و انقلابى و تداوم بخش اسلام از مسائلى نيست كه بتوان بطور ذهنى و نئوآليستى بررسى و تفسير كرد امامت يك واقعيت عينى در جامعه اسلامى است و بعنوان حقيقتى كه بايد در عينيت جامعه واقعيت پيدا كند مطرح مىباشد.بعبارت روشنتر وقتى اسلام بالاخص در خط تشيع مساله امامت را مطرح مىكند دقيقا از حقيقتى سخن مىگويد كه در جامعه اسلامى مىتواند عينيت پيدا كند و بايد هم تحقق يابد مطالعه يك بار ديگر آنچه كه ما در بعد اول امامت آورديم بخوبى نشان مىدهد كه امامت فقط در عمل و صحنه عينى جامعه تحقق پذير است و از آنجا كه در جامعه هر طرحى بخواهد پياده شود اگر بر اساس تحميل و اجبار نباشد ناگزير بايد در رابطه با خواست و اراده مردم مطرح گردد لهذا مساله امامت در بعد ديگر با موضوع پذيرش مردم مواجه مىشود كه بدون آن در عينيتش دچار اشكال مىگردد.اين بدان معنى نيست كه امام بدون انتخاب و يا پذيرش مردم واجد صلاحيت نمىشود بلكه بدين معنى است كه امامتش در جامعه عينيت پيدا نمىكند.در حقيقت پذيرش مردم لازمه بعد اول امامت است بدون آنكه در بعد دوم كوچكترين نقشى داشته باشد و بهمين دليل است كه اگر امامت بجز قطبيت و رهبرى عينى جامعه داراى آثار و نقشهاى ديگرى در خارج از عينيت جامعه باشد مساله پذيرش مردم بهيچ وجه در تحقق آن نقشى نخواهد داشت.چنانكه هرگاه ما امامت را تنها از ديدگاه ذهنى و بمعنى صلاحيت امامت مطرح كنيم و يا نقشى كه فرضا در رابطه با آفرينش خارج از چهار چوب زندگى انسان دارد مورد بحث قرار گيرد بى شك مساله مردم كوچكترين ارتباطى با موضوع پيدا نخواهد كرد.امام در خطبه 173 از تحقق عينى امامت به كلمه انعقاد تعبير مىكند و رابطه امامت و مردم