سيّد رضى كه نامش محمد است، و كنيهاش ابو الحسن و ملقب به «شريف رضى» و «ذو الحسبين» و غيره بوده و ما در زبان فارسى او را به نام «سيّد رضى» مىشناسيم در سال 359 هجرى قمرى، در يك خانواده مشهور دينى و علمى در شهر تاريخى بغداد ديده به دنيا گشود.پدرش «حسين بن احمد» معروف به طاهر ذو المناقب شخصيتى بزرگ داشت و مردى بلند آوازه بود. او به عنوان نامىترين شخصيت علوى عصر بارها به منصب «نقابت» يعنى سرپرستى علويان و سادات دودمان ابو طالب و امارت حاج يعنى رسيدگى به امور زائران خانه خدا كه مناصبى بس بزرگ بود رسيد. همچنين خلفاى عباسى و سلاطين آل بويه و حمدانى سوريه و غيره از وجود او كه داراى عقل و تدبيرى قابل تحسين و نفوذ كلامى زايد الوصف بود، براى ميانجى گرى استفاده كرده، و پيوسته براى تأمين اين منظور از جانب آنها به سفارت مىرفت. به گفته ابن ابى الحديد معتزلى دانشمند نامى عامه در مقدمه شرح نهج البلاغه ضمن شرح حال سيّد رضى «مشكل نبود كه در اين ميانجىگريها به سر پنجه تدبير و انديشه او حل و فصل نگردد».مادر سيّد رضى «فاطمه» دختر با فضيلت حسين بن احمد علوى معروف به «داعى صغير» است. كه از دانشمندان عصر بوده است. به گفته بعضى از دانشمندان، شيخ مفيد مرجع اعلم عصر و پيشواى شيعيان آن روز كتاب «احكام النساء» را به خاطر آن بانوى دانشمند با فضيلت نوشته و در آغاز آن اشاره به شخصيت ممتاز وى نموده است. فاطمه مادر سيّد رضى و همسر طاهر ذو المناقب و دختر داعى صغير، نوه حسن بن على معروف به «ناصر حق» و «ناصر كبير» است كه از شخصيتهاى بزرگ علمى عصر و از قهرمانان خاندان پيغمبر بوده، و بيشتر مردم مازنداران و گيلان و ديلم و نواحى اطراف قزوين تا گيلان را به دين اسلام و مذهب پاك تشيع مشرف ساخت، و در حقيقت، اسلام و تشيع مردم مازندران و گيلان و رودبار يادگار جد مادرى سيّد رضى است كه مرد علم و شمشير بوده، و با قيام خود مزدوران بنى عباس را كه سياه جامگان خوانده ميشوند از آنجا بيرون كرد و سالها با سامانيان كه وابستگان به دربار خلافت آل عباس بودند، پيكارها نمود.