1- نكوهش طرز طبابت و مداواى مرسوم كه بر سه پايه زير قرار گرفته باشد. گفتار از روى ناآگاهى و غفلت از روى نبودن تقوى و طمع در غير حق (خطبه 29) و اين درسى است براى روش صحيح طبابت كه طبيب بايد آگاه، پرهيزكار و مجرى حق و حقيقت باشد.2- از مداواى مردمى كه خود مسبب درد هستند و رفتار آنها باعث درد و بيمارى مىشود اظهار خستگى و ملال كرده است. (خطبه 120) زيرا ايشان خود مسبب اصلى بيمارى جسم و جان خويشند و بهداشت تن و روان را رعايت نمىكنند و بهمين جهت مىفرمايد شما خود درد من هستيد و اگر بخواهم به وسيله شما مداوا كنم مانند آن خواهد بود كه بخواهم خار را به وسيله خار ديگرى از بدن بيرون كشم كه عملا سودى ندارد زيرا خار دوم در فرو بردن بيشتر خار اول مؤثر است نه در آوردن آن و اين اشاره به يك ضرب المثل عربى است كه: «كناقش الشوكه بالشكوه بالشوكه و هو يعلم ان ضلعها معها» يعنى مانند آن كسى كه مىخواهد خار را با خار بيرون آورد و حال آنكه مىداند ميل خار با خار است.3- در مذمت افراديكه از دنيا بدگوئى مىكنند ولى خود گول خوردهاند و به خيال خود براى بيماران خويش دست توسل به دامان اطباء زده و تجويز دارو نموده و در صدد شفاى آنها برمىآيند و مىخواهند بيمارى مرگ را علاج بخشد بيان فرموده. (حكمت 131) 4- در ذكر مشخصات طبيب حقيقى كه خود امام بوده در خطبه 107 شرح داده كه به علت اهميت موضوع عين آنرا در اينجا مىآوريم زيرا حاوى نكات مهمى در امر طب و طبابت است و شايسته است به تمامى در آن باره بحث شود: «طبيب دوار بطبه- قد احكم مراهمه و احمى مواسمه يضع من ذلك حيث الحاجه اليه. من قلوب عمى و اذان صم و السنه بكم- متتبع بدوائه مواضع الغفلة و مواطن الحيره- لم يستضيئو باضواء الحكمه و لم يقدحوا بزناد العلوم الثاقبه- فهم فى ذلك كالانعام السائمة و الصخور