(أسوه): پيروى راه و روش.(أكناف): جوانب، پيرامون.(شفيف): رقيق، نازك، چيزى كه آن طرفش معلوم باشد، مانند شيشه.(صفاق): پوست داخلى شكم كه روى آن پوست ظاهر و پيداى شكم قرار دارد.(تشذب لحمه): جدا بودن گوشت، كنايه از اندك بودن گوشت.(سفائف): جمع سفيفه، زنبيل و زنبيلها.(ظلال): سايبان و مأوى و پناهگاه، و كسى كه پناهگاه او مشرق و مغرب باشد، او پناهگاهى ندارد.(قضم): خوردن به اطراف دندان.(تأس): پيروى كن.(أهضم): خالى بودن شكم و چسبيدن شكم از شدت گرسنگى.(كشحا): پهلو، ميان لگن خاصره و استخوان پشت.(أخمص): تهىترين.(محادّه): دشمنى مخالف.(يخصف): وصله مىكرد، پينه مىزد.(عادى): بىپشتى و بىپالان.(يردف): بر روى مركب كسى را به دنبال خود سوار مىكرد و دو نفرى بر روى يك چارپا مىنشستند.