مردم شيوههاى گوناگونى داشتند، كسانى خدا را با آفريدگانش همانند مىكردند آن كسانى كه بر طبق فطرت و جاذبه قلبى و روحى خودشان احساس مىكردند كه خدايى و آفرينندهيى وجود دارد اين خدا را در شكل مخلوقات، در شكل موجودات كوچك و محدود و ناقصى مىديدند عدهيى گاو را مىپرستيدند بعنوان خدا، عدهيى بت چوبى و سنگى يا هر نوع بت ديگر را مورد پرستش قرار مىدادند، بنا بر اين خدا را بر طبق دعوت فطرت مىپرستيدند اما اين خدا را بدرستى نمىشناختند، گمراهى از اين بزرگتر و واضحتر چه مىشود و كسانى در نام او فرو مانده و به او نرسيده بودند، و همين موضوع يك نوع انحراف در ذهن مردم خدا جو و خدا شناس پديد آورده بود، در اسم خدا فرو بمانند و نتوانند از اسم به آن طرفتر بروند، يك نمونهاش را ما در دورانهاى باستانى و قديم مىبينيم مثلا آن كسانى كه با وجود خدا بطور مبهم آشنا بودند چون نمىتوانستند خدا را درست بشناسند همين اسم «اللّه» يا اسم «منّان» را مىگرفتند و اسم را مىپرستيدند. اگر از آنها مىخواستى كه مصداق اين اسم را برايت معين كنند از حقيقت خدا چيزى نمىدانستند لذا اين اسم را در اين بت يا آن بت منعكس مىيافتند و نمونه ديگرش را ما مىتوانيم امروز در بعضى از ايدئولوژيهاى التقاطى ببينيم كه اينها خدا را قبول مىكنند اما اگر از آنها بپرسى كه خدا چيست مىبينى در مفهوم خدا در معنا و مضمون اين كلمه در مىمانند، خدا را به معناى كل وجود معنا مىكنند، خدا را به معناى قوانين حاكم بر طبيعت معنا مىكنند، خدا را به معناى «علّى و معلولى» كه در طبيعت و تاريخ و انسان وجود دارد معنا مىكنند، خدا را با معناى واقعى خودش يعنى آن ذات مستقل واجب الوجود و ترديد ناپذير كه آفريننده اين عالم است و نه خود اين عالم، با اين مفهوم برجسته فلسفى قابل استدلال، نمىتوانند بشناسند، در اسم خدا در مىمانند، در اسم خدا توقف مىكنند، وقتى كه «اللّه»، «ذات اللّه» را نتوانند بشناسند، طبيعى است كه معرفت عشق، عرفان، جاذبههاى معنوى، كششهاى اخلاقى كه همه بر مبناى توحيد و عرفان و شناخت خداست در يك چنين عناصر بوجود نمىآيد، خيلى روشن است وقتى كه انسان خدا را مجموعه قوانين آفرينش دانست براى او مناجات، بى معنى است، براى او سوز گداز عاشقانه و عارفانه امام سجاد عليه السلام يك عمل پوچ است، براى او دعا و توجه و ذكر بى معنى است، در حقيقت آنچه او قبول دارد اللّه نيست، مفهوم اللّه نيست، معناى اللّه نيست، اسم اللّه نيست لذا بخاطر اين است كه امير المؤمنين در اينجا مىگويد «او ملحد فى اسمه» و كسانى در نام او فرو مانده و به او نرسيدهاند، اين هم جزو نشانههاى مردمى است كه در دوران ظهور نبوتها وجود داشتند و اين نشانه انحطاط اديان و انحراف مذاهب در آن زمان است.