سيّد رضى عرب بوده، هم از جانب پدر و هم از طرف مادر، و در بغداد مركز دنياى اسلام و مهد ادبيات عربى متولد شده و پرورش يافته است، آنهم در قرن چهارم هجرى كه عصر طلايى علوم و فنون اسلامى و شعر عربى بوده است. سيّد رضى مانند برادرش سيّد مرتضى طبعى سيال و ذوقى خداداد داشته به طورى كه از همان زمان كودكى به سرودن شعر پرداخته است.او در سن نه سالگى قصيدهاى در ستايش پدرش «طاهر ذو المناقب» و افتخارات خانوادهگيش كه از جانب پدر و مادر به ائمه طاهرين سلام اللّه عليهم أجمعين مىپيوست، سروده است كه امروز در ديوانش مىبينيم و نشانه نبوغ او در شعر عربى است. اشعار سيّد رضى آن قدر درخشان و داراى الفاظ زيبا و معانى دلربا و لفظ كم و معنى بسيار و سنجيده و متين و برجسته بوده است كه تمامى مقامات علمى و مناصب بزرگ او را تحت الشعاع قرار داده است. به طورى كه حتى در زمان حياتش از وى به «شاعر» تعبير مىكردهاند، و او را به ناحق در صف شعرا جا زدهاند تا در صف علما و دانشمندان بزرگ، هر چند كسى منكر مقام عالى علمى او در مذهب و ادبيات عربى و بلاغت نبوده است.از ويژگىهاى شعر سيّد رضى اين است كه از كسى هجو نكرده و دشمنان و حسودان خود را نام نبرده و از آنان با اسم و رسم بد نگفته، به عكس تمامى شعرايى كه مىشناسيم. او هرگز شعر را به خاطر «صله» و «جايزه» خليفه يا سلطان يا وزير و ارباب زور و زر نگفته، بلكه فقط جنبه دوستى و مداراى با آنان انگيزه وى در سرودن بعضى از قصايدش بوده است. ديگر اين كه در تمام غزلياتش هرگز به وادى هوسهاى نفسانى همچون شاعران هوس پرور نيفتاده و سخنانى نگفته و الفاظى به كار نبرده است، كه مقام عالى انسانيش را آلوده سازد.وقتى در كودكى پدرش به خاطر قصيدهاى كه در مدحش سروده بود خواست جايزهاى به وى بدهد نپذيرفت و گفت پدر: من شعر را به خاطر صله و جايزه نگفتهام بلكه خواستهام پدرم را با اوصاف حميدهاى كه دارد بستايم و به آن ببالم.جالب است كه بدانيم صاحب بن عباد وزير دانشمند و عاليمقام آل بويه كه در رى مىزيست و صدها شاعر نامى روى به درگاهش آورده و او را مدح گفتند، و بارها از شعر «متنبى» بزرگترين شاعر عرب ايراد مىگرفت، كسى را به بغداد فرستاد تا اشعار سيّد رضى را براى وى دستنويس كرده ببرد.سيّد رضى كه از اين موضوع آگاهى يافت قصيدهاى بلند در مدح قلم و اشاره به مقالات والاى صاحب سرود و خواست براى او بفرستد و از وى قدردانى كند ولى از بيم آن كه مبادا او و