ببينيم از نظر روانى انسان چگونه ايمان و آرامش پيدا ميكند - یادنامه کنگره هزاره نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

یادنامه کنگره هزاره نهج البلاغه - نسخه متنی

محمد تقی جعفری؛ همکاران: حسن حسن زاده آملی، محمد تقی فلسفی، سید علی خامنه‏ای، عباسعلی عمید زنجانی، زین العابدین قربانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ديگر.

بنا بر اين نتيجه مى‏گيريم كه تنها آرامش دهنده و مطمئن كننده دلهاى نا آرام مردمى كه دل دردمند دارند يا به بيمارى پسيكوسوماتيك دچارند ياد خدا و رفتن به راه خداست.

حال ببينيم كه بشر چگونه مى‏تواند به اين راه دست يابد: 2- ايمان به خدا- ريشه ايمان از «امن» مى‏آيد و آن آرامش و طمأنينه نفس و از بين رفتن ترس است و امن و امان و امانت نيز همه از يك ريشه‏اند و امنيت خاطر كه در زبان فارسى استعمال مى‏شود نيز از همين ريشه است.

ببينيم از نظر روانى انسان چگونه ايمان و آرامش پيدا ميكند

انسان از نظر روانى فطرتا موجودى نا آرام است و اين نا آرامى از جهتى به نفع اوست ولى اگر از حد گذشت موجب زيان او خواهد شد- بنفع اوست از آن جهت كه او را موجودى «پژوهشگر» مى‏سازد كه دائما در فكر شناخت بيشتر و آگاهى زيادتر است و مى‏دانيم كه از اسبابهاى بزرگ تكامل انسان همين تمايل او به شناخت بيشتر و آگاهى و علم بيشتر است- و چون جهان گسترده و وسيع است هر چقدر علم و آگاهى او زيادتر شود بيشتر پى به ميزان نا آگاهيها و مجهولات خود مى‏برد يعنى هميشه به اين امر واقف است كه آنچه را نمى‏داند بيشتر از آن است كه ميداند (مگر عده‏اى خود خواه و كوتاه نظر كه خيال ميكنند تا چيزى را دانستند همه چيز را مى‏دانند ولى دانشمندان به اين نكته واقفند كه هر چه انسان معلوماتش زيادتر شود دريچه‏هاى تازه‏ترى از مجهولات به روى او گشوده مى‏شود) بنا بر اين هميشه در دل او نوعى نا آرامى و نگرانى در باره آن چيزهائى كه ميداند نگران كننده است و همچنين چيزهائى كه آنها را نمى‏شناسد اما احتمال مى‏دهد ممكن است نگران كننده باشد وجود دارد و از همين رو به دو خصيصه ديگر خويش (علاوه بر علم) پناه مى‏آورد كه يكى «هنر» است و ديگرى «مذهب»- در «هنر خويش» هم آن چيزهائى را كه مى‏شناسد مجسم مى‏سازد و هم قسمتى از چيزهائى را كه نمى‏داند اما مى‏خواهد مطابق ميلش باشد- بنا بر اين هنر انسان گر چه براى آرامش او بوجود آمده و بوسيله او خلق شده اما مى‏بينيم كه باز نمى‏تواند نا آرامى او را كاملا مرتفع سازد و همين بقاى نا آرامى است كه در زمان ما بسيارى از هنرمندان را به آرام كردن مصنوعى «دل نا آرام» خويش بوسيله دارو و اعتيادات گوناگون دچار مى‏سازد اما درد اساسى آنان را كه «درد دل» است شفا نمى‏دهد.

بنا بر اين بشر چاره‏اى ندارد مگر آنكه به سومين خصيصه فطرى خويش كه «اعتقاد و عقيده» باشد پناه برد و همانست كه براى او توجه به مذهب را بوجود مى‏آورد و آن عبارت از بينش‏

/ 332