در مكتب امام على عليه السلام، همه افراد بشر حق دارند از يك زندگى انسانى بهرهمند باشند. اين كه ديده مىشود گروهى در ناز و نعمتند، و گروهى ديگر با فقر و فاقه دست بگريبان، يا بخاطر اينست كه ثروتمندان به وظيفه خود عمل نمىكنند، «فقيرى گرسنه نماند مگر آنكه ثروتمندى از حقش سو استفاده كرد. هيچ نعمت فراوانى را نديدم مگر آنكه در مقابل آن حقى ضايع گرديد.» و يا بجهت اينست كه فقرا، وظيفه انسانى خود را در تحصيل يك زندگى آبرومندانه انجام نمىدهند: «آيا شايسته است كه شما از مورچه هم كمتر و ناتوانتر باشيد و حال آنكه اين حيوان حقير، در كمال جديت آذوقه خود را بطرف لانه خويش مىكشاند و روزى خود را از فعاليت بدست مىآورد.» و يا به اين علت است كه زمامداران مردم شايستهاى نيستند و در تدبير اداره امور و طرح پروژههاى صحيح و بر قرارى عدالت اجتماعى عاجزند: «و نيكوترين چيزى كه مايه روشنائى چشم حكمرانان ميباشد، بر پا داشتن عدل در كشور و آشكار ساختن علاقه ملت است، و بسيار بديهى است كه علاقه آنان آشكار نمىگردد مگر آنكه دلهايشان از خشم و كينه نسبت به آنان پاك باشد و اين كار حاصل نمىشود مگر آنكه حكومتشان را با جان و دل قبول داشته پايان آنرا انتظار نكشند....» در هر صورت اگر در جامعه اسلامى افرادى پيدا شدند كه از زندگى انسانى بى بهره بودند، در مكتب امام عليه السلام تأمين زندگى تنها بعهده حكومت اسلامى است چنانكه آن حضرت در فرمان تاريخيش كه براى مالك اشتر صادر فرموده در اين باره چنين تأكيد مىكند: «از خدا بترس در باره طبقه زير دست درمانده و نيازمند و بيچارهاى كه راه چارهاى ندارند، زيرا در اين طبقه هم افرادى هستند كه بيچارگيشان را ابراز مىكنند و هم كسانى كه با همه احتياجى كه دارند، اظهار نمىكنند، تو براى رضاى خدا فرمانش را در حق ايشان اجراء كن و قسمتى از بيت المالى كه در دست تو است و قسمتى از غلات و بهرههائى كه از زمينهاى غنيمت اسلام كه بدست آمده در هر