انسان براى بقاى خويش در اجتماع خويش به چه چيزهائى نياز دارد (انواع واكنشهاى روانى انسان در مقابل عوامل موجود در زندگى) در مقابله انسان با عوامل محيطى (اعم از درونى و بيرونى) زندگى كه آنها را ناملايمات و فشارهاى زندگى مىناميم چند گونه برخورد ممكن است اتفاق افتد و واكنشهائى بوجود آورد كه منجر به پيدايش عوارض و احساساتى از اين قبيل گردد: ترس- غضب- پشيمانى- گناه- غم و غصه- تنهائى- نا اميدى و نظائر آن. نوع و شدت اين واكنشها و اثر روانى آنها در اشخاص مختلف و طرز برخورد آنها با اين عوارض متفاوت است كه مىتوان آنها را به سه دسته تقسيم كرد: دسته اول آنهائى هستند كه واكنش روانىشان بسيار شديد بوده و دچار نوعى از هم گسيختگى اعمال روانى شده و به اصطلاح به جنون يا «پسيكوز» مبتلا ميشوند يعنى بيمارى خالص روانى.
دسته دوم آنهائى هستند كه دچار نوعى واكنشهاى عصبى روانى به شكل اضطراب، افسردگى و ساير نشانههاى دفاعى ميشوند بدون اين كه در اعمال حياتى بدن آنها اثر واضحى بگذارد كه آنها را «پسيكونوروز» گويند.
دسته سوم اشخاصى هستند كه واكنشهاى روانىشان در دستگاههاى مختلف اثر زود گذر يا دايم گذاشته و منجر به پيدايش نشانههائى جسمى مىگردد كه آنها را «پسيكوسوماتيك» نامند و مسلم است كه تعداد مبتلايان به دو نوع اخير بسيار زيادتر از نوع اول است و همينها هستند كه به اصطلاح بيمارى «دل» را تشكيل مىدهند.
جزو دستگاههائى كه نشانههاى روانى بيشتر در آنها موثرند و يا لا اقل به آنها تظاهر ميكنند دستگاه قلبى و عروقى است كه از نشانههاى آن درد جلو قلبى- طپش قلب- نامنظمى صداهاى قلب- غش و ضعف- كوتاهى نفس و بى خوابى است- علت اهميت اين نشانهها يا ممكن است مربوط به اهميت قلب در ذهن انسان بعنوان بزرگترين عامل حيات و منبع رساننده خون يعنى عامل اصلى حيات به اعضاى بدن باشد يا اين كه چون بيشتر علل مرگ ناگهانى مربوط به قلب است و قطع ناگهانى حيات يكى از مسائلى است كه ذهن بشر را از قديم به خود معطوف داشته است باشد و در هر حال انطباق ذهنى قلب كه طپش آن بارزترين نشانه زندگى است با اصل حيات سبب شده