یادنامه کنگره هزاره نهج البلاغه نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
دنياى روانى او خود دنيائى ديگر است و واكنشهاى آن هم بسيار متفاوت و متعدد زيرا هيچ دو فرد انسانى حتى دو قلوهاى يك تخمى نيز كاملا به هم شبيه نيستند و اگر ظاهرا هم شبيه باشند باطنا متفاوتند.طبى پسيكوسوماتيك با چند گروه بيمار سر و كار دارد:1- گروه اول بيمارانى هستند كه از نشانههاى مختلف فيزيكى شكايت دارند اما براى بيمارى آنها علل به اصطلاح عينى و عضوى كشف نشده و چون توجه به عواطف و احساسات و واكنشهاى روانى آنها نشده آنها را غير عضوى يا عملى مىخوانند.2- گروه دوم بيمارانى هستند كه واقعا بيمارى عضوى مشخص دارند اما علت بيمارى آنها اختلال اعمال روانى و هيجانات و عواطف مشخص ميباشد يعنى ناراحتى روانى سبب آسيب غير قابل برگشت اعضاى بدن آنها شده است.3- در گروه سوم بيمارانى هستند كه مسلما دچار آسيب عضوى شناخته شده بدنى هستند اما همه نشانههاى آنها بوسيله اين آسيبها قابل توضيح نيست يعنى مخلوطى از نشانههاى عضوى و غير عضوى كه در اثر روان بوجود آمدهاند در آنها ديده مىشود.بنا بر اين مىتوان نتيجه گرفت كه كمتر بيمارى در انسان وجود دارد كه به نوعى تحت تأثير روان آدمى قرار نگيرد يا در روان او اثر نگذارد و چون روان از خصايص بنى نوع انسان است توجه به آن در همه حال از مهمترين وظائف پزشك معالج و طبيب است مخصوصا اگر وقتى به تعريف و وظيفه طبيب طبق روايت حضرت صادق عليه السلام توجه كنيم كه وظيفه اصلى طبيب درمان يك فرد بنام انسان است با تمام مشخصات تن و جان و روان كه روان مهمترين عنصر آنرا تشكيل مىدهد «و طبيب آن است كه نفس بيمار را «نيكو» گرداند و قواى طبيعى وى را نيرو بخشد و با او نه به مثل مجموعهاى از ماشينها رفتار كند كه براى تعمير مزد مكانيسين آوردهاند بلكه وى را بايد مثل يك «كل» مجموعهاى از موجودات زنده بداند كه در حال تبادل ارگانيك با بيرون و درون خويش است تا بتواند بيمارى او را از اساس ريشه كن كند- انسانى كه علاوه بر زندگى بيولوژيك و خوردن و آشاميدن و خوابيدن و مسكن گزيدن و توالد و تناسل، بايد در اجتماعى از انسانهاى مختلف و در جهانى متحول و متغير زندگى كند- شغلى داشته باشد و وظيفهاى در اجتماع، و مسئول زندگى خود اهل و عيال و جامعه زندگى خويش نيز باشد كه رل بسيار روان او را در زندگى و واكنش او را در مقابل عوامل بيمارىزا روشن مىسازد.