مىدانيم كه رعايت سجع در ميان خطبا معمول بوده، حتى بين يونانيان و روميان، و در ميان سخنرانان عرب نيز بشدت رواج داشته است، بجايى كه غالب آنها جز به سجع سخن نمىگفتهاند، و اين قيد به حد تكلف رسيده بود تا بجائى كه گاهى سخن را از زيبايى مىانداخت.
و نيز آگاهيم كه سجع در نثر، در حكم قافيه در شعر است، كلام را زينت مىدهد و آهنگين مىنمايد و اگر در آن افراط نشود و بندرت استعمال گردد و بجايش باشد ترديدى نيست كه چنين سخن زيباتر به گوش مىرسد و حافظه زودتر آنرا مىپذيرد و در طبايع بهتر جا مىگيرد، همچون اين آيات شريفه: ما لَكُمْ لا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقاراً، وَ قَدْ خَلَقَكُمْ أَطْواراً. يا: أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهاداً وَ الْجِبالَ أَوْتاداً. يا فِيها سُرُرٌ مَرْفُوعَةٌ، وَ أَكْوابٌ مَوْضُوعَةٌ.
كه چقدر آهنگين و خوش ادا شده است.
سجع اقسامى دارد، كه در علم بديع به آن متعرّض است. امام با آنكه سخنش مرسل است و بهترين اسلوب سخن نيز همان است، گاهى كلامش را با يكى دو سجع نمكين مىكند، و چون زياد بكار نمىبرد و بموقعش استعمال ميكند و بدون اين كه تعمّدى داشته باشد از زبانش سرازير مىشود، نه تنها به سخنش تصنّع نمىبخشد، بلكه زيباتر مىكند، چنانكه خطاب به اهل بصره در خطبه 13 مىگويد: كنتم جند المرأة، و اتباع البهيمة، وغا فاجبتم، و عقر فهربتم. اخلاقكم دقاق، و عهدكم شقاق، و دينكم نفاق، و ماؤكم زغاق. و المقيم بين اظهركم مرتهن بذنبه، و الشاخص عنكم متدارك برحمة من ربّه، كانّى بمسجدكم كجؤجؤ سفينة قد بعث اللَّه عليها العذاب، من فوقها و من تحتها، و غرق من فى ضمنها.
در معنى نيز مناسب مقتضاى حال و كوبنده است و نيز تشبيهى بجا آورده شده است.
در خطبه 18 وصف قرآن چنين آمده: و ان القرآن ظاهره انيق، و باطنه عميق، لا تفنى بعجائبه و لا تنقضى غرائبه و لا تكشف الظلمات الّا به.
سجعهاى امام معمولا جز يكى دو مرتبه تكرار نمىشود، و بفورا يا عوض مىگردد، يا كلام مرسل مىشود. جز موارد نادر كه احساس ملال و سنگينى در آن نرود و بيشتر دو سجعى است مانند: اشرف الغنى، ترك المنى. يا من اطال الامل، اساء العمل كه دو جمله اخير داراى ترصيع است، و اين صنعت اگر بدون تكلف آورده شود كلام را زيباتر مىكند، مانند آيه: إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِي نَعِيمٍ، وَ إِنَّ الْفُجَّارَ لَفِي جَحِيمٍ.
يا اين عبارت حريرى در مقامه صنعانيه وى: و هو يطبع الاسجاع بجواهر لفظه، و يقرع