صفحه ى 105
غامض بودن معلوم يا دشوار بودن آن براى ناظر حاصل مى شود.
5 [أولئك ]: اسم مبهمى است كه براى هر حاضر قابل اشاره كردن به آن شايسته است، و در معنى جمع به كار مى رود.
[المفلحون ]: رستگاران، و فلاح به معنى رستگارى و نيز به معنى بقاء و ظفر هم مى آيد.
6 [الكفر]: پوشاندن و پنهان كردن نعمت و شكر آشكار كردن و اظهار داشتن آن است.
[سواء]: مصدرى است كه به جاى فاعل مستو به كار رفته و به معنى يكسان است.
[انذار]: خبر دادن همراه با ترساندن است، پس هر بيم دهنده و منذر خبر دهنده است، ولى هر خبر دهنده بيم دهنده نيست.
7 [ختم ]: يعنى مهر نهاد.
[غشاوة]: پوشش.
[عذاب ]: پيوستگى و استمرار درد.
8 [اليوم الآخر]: روز آخر، و از آن روى چنين خوانده كه پس از آن ديگر روزى نيست.
9 [يخدعون ]: مى فريبند، و اصل خدع به معنى پوشاندن و ابهام است.
10 [مرض ]: علتى در بدن است و نقيض آن «صحة» است.
[اليم ]: دردناك.
14 [لقوا]: از لقاء به معنى جمع شدن با چيزى از طريق مقارنه است. ملاقات كردن.