تفسیر هدایت

سیدمحمدتقی مدرسی

جلد 8 -صفحه : 483/ 329
نمايش فراداده

كارهاى شايسته براى به دست آوردن اين هدايت بكوشى.

[47] البتّه كسانى نيز وجود دارند كه مدّعى ايمان هستند ولى واقعيّت آنها بر خلاف چيزى است كه ادّعا مى‏كنند.

«وَ يَقُولُونَ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالرَّسُولِ وَ أَطَعْنا ثُمَّ يَتَوَلَّى فَرِيقٌ مِنْهُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ ما أُولئِكَ بِالْمُؤْمِنِينَ- و مى‏گويند: به خدا و پيامبرش ايمان آورده‏ايم و اطاعت مى‏كنيم. پس از آن، گروهى از آنان باز مى‏گردند. و اينان ايمان نياورده‏اند.»

[48] براستى درست‏ترين ترازوى ايمان همان فرمانبردارى به هنگام مرافعه است، اگر شخص به حق و لو آن كه بر خلاف ميل و مصلحتش باشد تسليم شود و عدالت را كه به سود طرفش باشد قبول كند و به رضاى خود در صورتى كه قاضى عادل بر ضدّ او حكم دهد، بگذرد ايمانش حقيقى است و گرنه ادّعاى ايمان پذيرفته نيست.

«وَ إِذا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ إِذا فَرِيقٌ مِنْهُمْ مُعْرِضُونَ- چون آنها را به خدا و پيامبرش خوانند تا ميانشان حكم كند، بينى كه گروهى اعراض مى‏كنند.»

[49] و از آنجا كه فرمانبردارى آنها از خدا و پيامبر از مصالح مادّيشان سرچشمه گرفته اگر امر به مصلحتشان باشد اطاعت مى‏كنند و مردم را به اطاعت دعوت مى‏كنند، امّا اگر امر چنين نباشد آنها با حكم خدا مخالفت مى‏ورزند و از شريعت او روى مى‏تابند، و اگر يكى از آنها بداند كه اگر نزد حاكم شرعى برود بيگمان بر ضدّ او حكم خواهد كرد، به نزد حاكم ستمگرى مى‏رود تا بتواند با دادن رشوه قوانين را به بازى گيرد.

امّا به دادگاههاى اسلامى قاطع كه به حق حكم مى‏كنند نمى‏رود مگر آن كه بداند در قضيه خود سود مى‏برد و برنده مى‏شود، و در چنين حالتى از همه مردم به جانب حكم و داورى اسلامى شتابنده‏تر است و بيش از همه مردم دعوت به پذيرفتن و حفظ آن مى‏كند.