يكى از مفسّران گفته است كه آنها بر عكس ديگران راه مىروند، پس سرهايشان به سمت زمين است و پاهايشان به سوى آسمان، و شايد تفسير بهتر اين آيه چنين باشد: آنها پيش روى خود را نمىبينند، و بر چهرههايشان به خاك افتاده و بدان بسيار مىنگرند.
«أُوْلئِكَ شَرٌّ مَكاناً- آنان به جايگاه بدترند ...»
وقتى درنگ كنند و بايستند.
«وَ أَضَلُّ سَبِيلًا- و گمراهترند.»
چون به حركت درآيند و به راه بيفتند، و پيداست كه آيات بعدى شواهدى است تاريخى بر حقيقت آن گروه، و شايد اين عبارت تنها مخصوص به آخرت نباشد بلكه شامل دنيا نيز بشود، زيرا كافران به وحى دنيا و آخرتشان شرّ و تباه است.
[35- 36] سپس آيات به داستان قوم فرعون مىپردازد كه موسى (ع) را تكذيب كردند، و اين مطلب به عنوان مثالى است از سرانجام بد تكذيب كنندگان رسالت، و ملاحظه مىشود كه در اين داستان اختصارى بسيار به كار رفته و اين امر براى توجّه دادن به سرانجام و عاقبت كار است كه هدف بيان اين داستانها در اينجاست.
«وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ وَ جَعَلْنا مَعَهُ أَخاهُ هارُونَ وَزِيراً فَقُلْنَا اذْهَبا إِلَى الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا فَدَمَّرْناهُمْ تَدْمِيراً- به موسى كتابى داديم و برادرش هارون را مدد كارش ساختيم، و گفتيم: نزد مردمى كه آيات ما را تكذيب كردهاند، برويد، و آن قوم را به سختى هلاك كرديم.»
اين تصوير قرآنى رسا فكرى مهمّ را مىرساند، و آن اين كه مقياس نزد خدا همان ايمان به آيات و نشانههاى اوست، امّا سلطه و دارايى و جز اين دو هيچ يك نزد خداى تعالى ارزشى ندارد.
[37] آيات هم چنان به زدن مثالهايى از سرنوشت كسانى كه به سبب كفرشان هلاك شدند براى ما مىزند و مىگويد چگونه به سبب تكذيبشان نسبت به