تفسیر هدایت

سیدمحمدتقی مدرسی

جلد 10 -صفحه : 391/ 203
نمايش فراداده

«وَ ما جَعَلَ أَدْعِياءَكُمْ أَبْناءَكُمْ- و فرزند خواندگانتان را فرزندانتان نساخت.»

قرآن مى‏گويد كه اين عادت با تعاليم الهى موافق نيست و نه با فطرت بشر.

بلكه از ساخته‏هاى ذهن شماست.

«ذلِكُمْ قَوْلُكُمْ بِأَفْواهِكُمْ- اينها چيزهايى است كه به زبان مى‏گوييد.»

اگر به دلهايتان مراجعه كنيد و از فطرتهاى خود بپرسيد مسلما آن را رد خواهيد كرد. ممكن نيست كه دل انسان قبول كند كه فرزند خوانده واقعا فرزند است اگر چه آن را هزار بار به زبان گفته باشد.

«وَ اللَّهُ يَقُولُ الْحَقَّ- و سخن حق از آن خداست.»

حق همان قانون فطرى و حقيقت خارجى است. و اين صفت قرآن است كه با كتاب طبيعت منطبق است. هم چنان كه طبيعت آيات قرآن را به ياد ما مى‏آورد و ما را به آن راه مى‏نمايد. خداوند در ضمن آيات قرآن ما را به سنن و قوانين طبيعت آشنا مى‏سازد.

«وَ هُوَ يَهْدِي السَّبِيلَ- و اوست كه راه مى‏نمايد.»

در متن آيه «السّبيل» با الف و لام آمده است اين الف و لام راه را محدود مى‏كند يعنى اين راه هر راهى نيست بلكه راه راست و مستقيم است.

[5] آن گاه به حكم كودكان سر راهى مى‏پردازد و اين حكم با حكم جاهليت منافات دارد كه هر كس او را به فرزندى مى‏پذيرفت و تربيت مى‏كرد پدر او در نسب شناخته مى‏شد. چنان كه مى‏گويد:

«ادْعُوهُمْ لِآبائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ- پسر خواندگان را به نام پدرشان بخوانيد كه نزد خدا منصفانه‏تر است.»

يعنى با شريعت الهى بيشتر منطبق است و با فطرت بشرى بيشتر تطبيق مى‏كند. در حالى كه اهل جاهليت با اين امر مخالف بودند و هر كس پسرى را به فرزندى مى‏پذيرفت پدر او تلقى مى‏شد هر چند پدرش شخص ديگر باشد. عادت