در حديث از فضيل بن يسار آمده است كه گفت: شنيدم ابا عبد اللَّه (ع) مىگويد:
«خواست و اراده كرد، و دوست نداشت و نپسنديد، خواست كه هيچ چيز جز به علم او نباشد، و اراده كرد هم چنان را، و دوست نداشت كه به او بگويند: سوّمين فرد از سه تن، و كفر را بر بندگانش نپسنديد». «14»
مىتوانيم اين حالت را چنين تشبيه كنيم كه پدرى دينارى به پسرش مىدهد و به او دستور مىدهد كه با آن چيزى بخرد كه براى او سودمند باشد ولى او چيزى مىخرد كه زيانبخش است، پس او با مال پدرش چيزى خريده كه پدر بدان راضى نيست. خشنودى يا ناخشنودى خدا همچون ما، افراد بشر نيست- چنان كه پيشتر در بسيارى از سورهها ديديم خدا پايانها را در نظر مىگيرد نه آغازها را- پس خشنودى خدا به توفيقى است كه به انسان مىدهد، و پاسخگويى انسان به طبيعت پيرامون خويش، زيرا هر چه در زندگى وجود دارد به توحيد پاسخ مىگويد و با آن هماهنگ مىشود و با شرك تناقض دارد و از آن دور مىگردد.
«وَ إِنْ تَشْكُرُوا يَرْضَهُ لَكُمْ- و براى شما مىپسندد كه سپاسگزار باشيد.»
پس خدا شكر را براى بندگانش مىپسندد، و هنگامى كه انسان پروردگار خود را سپاس مىگزارد در سپاسگزارى او دو اراده وجود دارد: اراده تكوينى و اراده تشريعى، البته كسانى هستند كه شرك خود را با افكندن مسئوليّت بر عهده ديگران توجيه مىكنند، ولى خدا اين را نفى مىكند و تأكيد مىكند كه هر انسانى مسئوليّت عمل خود را بر دوش دارد، و پدران و دانشمندان يا سلطهها چيزى از بار او را بر نمىدارند.
«وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى- و هيچ كس بار گناه ديگرى را بر دوش نمىكشد.»
14- التوحيد، ص 339.