و قرآن اهل قريهاى را مثال مىزند كه فرستادگان و رسولان بدان درآمدند، آن گاه به بيان شبهههاى خيالى آن مردم مىپردازد و آنها را در مرحله نخست از زبان پيامبران بيان مىكند و در مرحله دوم از زبان يكى از كسانى كه خدا آنان را به ايمان هدايت نموده و به بهشت خود وارد كرده بيان مىكند كه گفت:
اى كاش قوم من مىدانستند و آگاهى به هم مىرساندند. آن گاه خدا قوم وى را پس از نجات او، با بانگى نابود كرد، و بر بندگانى افسوس مىخورد كه خدا هر پيامبرى براى آنها فرستاد مسخرهاش كردند و از سرنوشت پيشينيانى كه خدا آنها را همراه با آنان به محضر خود حاضر خواهد كرد عبرت نگرفتند. قرآن با اين آيات الهى به ما يادآورى مىكند شايد به سوى او هدايت شويم و از پيامبرانش پيروى كنيم:
از زمين مردهاى كه آن را (با باران) زنده مىكند و از آن دانهاى خوردنى بيرون مىآورد تا باغهاى با ميوههاى گوناگون، و تا شب و روز و خورشيد كه به سوى قرارگاهى كه دارد حركت مىكند، و ماهى كه در منازل خود سير مىكند تا ديگر بار همچون چوب خشك خوشه كهن خرما (كمانى) شود، و تدبير گردش و توالى خورشيد و ماه تا وسايل نقل از كشتيها و چارپايان صحرا.
به ما يادآور مىشود كه خدا مردم را با رحمت و مهربانى خود از خشم امواج نگاه مىدارد تا مهلتهايشان سپرى شود، و مىبينى كه پروردگار مهربان هنگامى كه فرمان پرهيزگارى و تقوا به مردم مىدهد خيرات را براى آنها مىخواهد (تا ايشان را از پيامدهاى گناه حفظ كند، ولى آنها با وجود پى در پى آمدن آيات و نشانهها روى مىگردانند، و آنان را مىبينى كه بخل خود را بدين سان توجيه و تعليل مىكنند كه چرا ما به كسى انفاق كنيم كه اگر خدا مىخواست خود به آنها طعام مىداد (تعليلى كه به راستى فكر و ارزشهاى مادّى صاحبانش را منعكس مىكند) و با مسخره مىپرسند:
اين وعده پاداش كى مىرسد و اگر راست مىگوييد (چرا تأخير مىكند)؟!
(آرى آن وعده و آنچه انتظار مىكشيد و آمدنش را به شتاب مىخواهيد، مىرسد).
آنها منتظر چيزى جز يك بانگ ناگهانى نيستند كه آنان را در حالى كه سرگرم جدلى سترون و بيهودهاند بربايد، و در آن جا وقت و فرصتى براى وصيّت به آنها نمىدهند، و ديگر بار به نزد كسان خود بازشان نمىگردانند .
(و تا روز رستاخيز در عالم برزخ باقى مىمانند).