نمىكنند، آنها در ميان مسلمانان و نزد رهبرى به شكل افرادى مخلص و پاكدل تظاهر مىكنند، حتى از ترس رسوايى، در ادعاى ايمان و اخلاص بيش از ديگران تكلّف و تصنّع مىكنند. ولى اين امر چيزى از واقعيّت را تغيير نمىدهد، براى كسى كه با دشمنان خدا دوستى مىورزد چه چيزى از اسلامش باقى مىماند كه مدّعى مسلمانى شود؟ آرى، منافقان نماز مىخوانند و روزه مىگيرند و به حج مىروند و امثال اين كارها را مىكنند، ولى اين همه تا وقتى كه عبادتها از مهمترين محتواها و مضمونها و ارزشهاى خود يعنى تولّى (دوستدارى راستين) تهى باشد، نزد خدا ارزشى ندارد. و از اين رو قرآن پيوستگى آنها را به مسلمانان با وجود ظاهر دينى در رفتارشان نفى مىكند.
«ما هُمْ مِنْكُمْ- آنان از شما نيستند،» زيرا آنان مهمترين ارزشهاى پيوستگى حقيقى و شروط آن را كه همان تولّا و دوستدارى نسبت به خدا و رهبرى مكتبى و نسبت به مؤمنان است، از دست دادهاند. چگونه احزاب و حكومتها و شخصيّتهاى خاين جزئى از اين امّت توانند بود در حالى كه در جنگ عليه امّت به همراهى دشمنان ايستادهاند؟ آيا مىپندارى كسى را كه با حزب شيطان (نيروهاى استكبارى) كه خداوند بر آنها خشم گرفته، دوستى مىورزد، و انسانيت خود و امت خويش و ثروتهاى ملّتش را به آنها مىفروشد، خدا دوست بدارد؟! هرگز ... او هم مانند آنها مشمول خشم خداست.
«وَ لا مِنْهُمْ- و نه از ايشان.»
اين كه دشمنان با آنان (منافقان) چون افرادى همانند خود رفتار نمىكنند، زيرا يهوديان به سبب نژادپرستى خود نمىپذيرفتند كه كسى به ايشان بپيوندد و با آنها عجين شود، همچنين است وضع نيروهاى استكبارى امروز كه با عمّال و كارگزاران خود كه از حكمرانان ستمكارند چنان رفتار مىكنند كه آنان جز سگهايى نگهبان براى حفظ مصالح ايشان نيستند، وانگهى اين افراد از مبدأ يا خطّ سياسى واضحى- نظير دشمنان- دفاع نمىكنند، بلكه از خود دفاع مىكنند و در پى مصالح