«ثُمَّ لا يُنْصَرُونَ- پس روى يارى نبينند.»
يعنى هيچ كس از چيرگى حق و اهل حق بر آنها جلوگيرى نمىكند.
[13] و بيگمان منافقان و حتّى كافران در برابر مسلمانان از لحاظ نظامى شكست مىخورند، زيرا در درون خود از لحاظ روحيه در حال شكست بسر مىبرند، و دليل اين شكست روحى همان توسّل ايشان به نفاق در ميان مسلمانان است چه از شجاعت كافى براى نشان دادن حقيقت خود بىبهرهاند، و اگر مىفهميدند و به غيب ايمان مىداشتند براى آنان بهتر مىبود كه از خداوند كه شاهد و ناظر بر آنان است بترسند.
«لَأَنْتُمْ أَشَدُّ رَهْبَةً فِي صُدُورِهِمْ مِنَ اللَّهِ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَفْقَهُونَ- وحشت شما در دل آنها بيشتر از بيم خداست. زيرا مردمى هستند كه به فهم در نمىيابند.»
يعنى حقايق را به ژرفى و در حدّ يقين نمىفهمند، و گرنه نفاق و همكارى با دشمنان حق را از بيم قدرت خدا و عذاب او در دنيا و آخرت ترك مىكردند. و اين صفت بر پايه ديدگاه مادّى نسبت به زندگى نهاده شده است، و آنان در عالم شناخت حقايق پنهان زندگى نمىكنند و از اين رو از آنچه بدان حقايق پيوسته است همچون آفريدگار عزّ و جلّ بيم ندارند، و خداى سبحان گفت: «صُدُورِهِمْ- سينههاى آنان» تا تهى بودن آن را از ايمان به خدا بيان كند.
[14] و از مظاهر بيم و شكست درونى آنان اين است كه شجاعت رويارويى مستقيم را با مؤمنان ندارند، بلكه از بيم مرگ به انواع دفاعهاى ممكن متوسّل مىشوند، و از اسباب ضعف آنان علاوه بر اين روحيه درهم شكسته، پراكندگى اجتماعى آنان در جبهه داخلى است.
«لا يُقاتِلُونَكُمْ جَمِيعاً- آنان همگى با شما جنگ نپيوندند.»
در يك صف دوش به دوش (منافقان و كافران، يا افراد جبهه دشمن بصورتى عمومى)، زيرا- به سبب بيم، يا به سبب اختلاف مصالح و اميال- هرگز بر رأى و موضعى واحد مجتمع نيستند گر چه صورت ظاهر آنان نشان از وحدت