تفسیر هدایت

سیدمحمدتقی مدرسی

جلد 15 -صفحه : 455/ 315
نمايش فراداده

به خدا سوگند، اى زن! يا حتما آن نامه را بيرون مى‏آورى و يا ما بيگمان سر تو را نزد پيامبر خدا (ص) مى‏بريم. زن گفت: از من فاصله بگيريد تا آن را بيرون آورم.

آن گاه نامه را از ميان گيسوانش بيرون آورد. امير مؤمنان (ع) نامه را گرفت و نزد پيامبر خدا (ص) آورد، و پيامبر خدا (ص) به حاطب گفت: «اى حاطب اين چيست؟ حاطب گفت: اى پيامبر خدا، به خدا قسم كه من دورويى نورزيدم و تغيير نيافتم و عوض نشدم، و هم چنان گواهى مى‏دهم كه خدايى نيست بجز خدا و تو بيگمان، بحق پيامبر خدايى، ولى اهل و خانواده‏ام درباره خوشرفتارى قريش با ايشان به من نامه نوشتند و من خواستم كه خوشرفتارى قريش را با خانواده‏ام پاداشى داده باشم. و در روايتى ديگر آمده است: پيامبر خدا (ص) بدو گفت: چه چيزى تو را بر اين كار واداشت؟ گفت: اى پيامبر خدا! به خدا سوگند من از وقتى اسلام آوردم كافر نشدم، و از وقتى خيرخواه تو گشتم با تو غل و غشى بكار نبردم و از وقتى از آنها جدا شدم با آنها دوستى نورزيدم، امّا هيچ يك از مهاجران نيست كه در مكّه كسى را نداشته باشد كه از خانواده او حمايت كند، امّا من تنها و بى كس بودم، و خانواده‏ام در زير دست آنانند، بر خانواده‏ام ترسيدم و خواستم دستى نزد آنان داشته باشم، با خود گفتم: بيگمان خدا شدّت و خشم خود را بر آنان نازل مى‏كند و نامه من سودى به آنان نمى‏رساند و چيزى را تغيير نمى‏دهد، پس پيامبر خدا (صلّى الله عليه وآله) گفته او را تصديق كرد و عذرش را پذيرفت.» «5» پس خداى عزّ و جلّ بر پيامبر خدا (صلّى الله عليه وآله) نازل كرد: «6» «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِياءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ- اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! دشمن من و دشمن خود را به دوستى مگيريد. شما با آنان طرح دوستى مى‏افكنيد.»

ولى كسى است كه انسان در دوستى خود و پيوند و فرمانبردارى خويش‏

5- تفسير القمى، ج 2، ص 361.

6- همان مأخذ، ص 361.