تفسیر هدایت

سیدمحمدتقی مدرسی

جلد 15 -صفحه : 455/ 317
نمايش فراداده

هيچ چيز ديگر دوستانه، بلى، تمام اينها به ضرورت يا براى مصلحت جايز است امّا با محبّت و دوستى نيست، و خدا داناست.

ولى اين همه براى چيست؟ براى سببهاى زير:

نخست

مبارزه اصولى ميان شما و آنان «وَ قَدْ كَفَرُوا بِما جاءَكُمْ مِنَ الْحَقِّ- و حال آن كه ايشان به سخن حقى كه بر شما آمده است ايمان ندارند.»

آنها امّت اسلامى را به رسميّت نمى‏شناسند و حق هستى براى اين امّت قايل نيستند، زيرا شناسايى هر اجتماعى از شناسايى ارزشها و مبادى آن جامعه آغاز مى‏شود و آنها هنگامى كه به رسالت الهى كفر ورزيدند به اين دو امر نيز ايمان نياوردند، و شك نيست كه اين گونه كفر مبتنى بر ستيزه و دشمنى است و ريشخندى به مقدّسات مؤمنان است، پس آيا پس از اين درست است كه مؤمنان با آنها دوستى ورزند؟ هرگز.

دوم

جنگ آنها با رهبرى مكتبى و مؤمنان از سر دشمنى با خدا و بيان عملى مخالفتشان با حق «يُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَ إِيَّاكُمْ أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّكُمْ- پيامبر و شما را بيرون مى‏رانند بدان سبب كه به خدا، پروردگار خويش ايمان آورده‏ايد.»

آنها جز باطلى كه وجودشان را توجيه مى‏كند و آنان را به شهوتهايشان مى‏رساند، نمى‏خواهند، و اين همان سبب جنگ آنها با مؤمنان است و چنان نيست كه وسايل تبليغاتى گمراه كننده آنان در توجيه سركشى و فسادشان منعكس مى‏سازند و البته ضرورتى ندارد كه ستمگران مستقيما دست به زندانى كردن يا تبعيد مؤمنان بزنند بلكه جوّى از فشار و تهديد به وجود مى‏آورند كه آنان را ناگزير به هجرت مى‏كند. اينك سؤالى پيش مى‏آيد، و آن اين است كه چرا ستمگران در طول تاريخ به اخراج مؤمنان متوسّل مى‏شوند؟ و پاسخ اين است كه: زيرا بيم آن دارند كه اجتماع به مبادى بر حق آنان جواب مثبت دهد و از رهبرى ايشان پيروى كند و به سازمان آنان بپيوندد و در نتيجه آنان جانشين نظامهاى فاسد و رهبرى اينان شوند، و