براى آن كه دوستى با آنان متناقض و معارض با دو ارزش از مهمترين ارزشهاى مؤمنان است كه عبارتند از: جهاد در راه خدا و طلب خشنودى او. آرى، جهاد براى برافراشتن و بالا بردن كلمه خدا و آزادسازى شهرها و بندگان از يوغ بت و طاغوت است و اين رنگ و خصوصيت رابطه مؤمنان با دشمنان رسالت است (كه جز پيكار و تيغ در ميان ايشان رابطهاى نباشد) و جهاد نياز به سختگيرى و شدّت عمل از جانب مؤمنان دارد در حالى كه دوست داشتن كافران و دوستى ورزيدن با آنان جهاد را از چنين روحيهاى تهى و بىنصيب مىسازد، وانگهى محبّت و دوستى ورزيدن با آنها براى چيست؟، آيا براى كسب خشنودى آنها، كه اين امر خداى عزّ و جلّ را خشنود نمىسازد؟ زيرا راه كسب خشنودى او درست در جهت مخالف راه جلب خشنودى دشمنان اوست، چنان كه اين آيه در پايان خود بدان اشاره مىكند.«إِنْ كُنْتُمْ خَرَجْتُمْ جِهاداً فِي سَبِيلِي وَ ابْتِغاءَ مَرْضاتِي- اگر براى جهاد در راه من و به دست آوردن خشنودى من بيرون آمدهايد،» و اين مقطع حاوى بيان ژرف معنى هجرت در راه خداى عزّ و جلّ به مفهوم قرآنى است، كه به معنى گسيختن تامّ و تمام از دشمنان و دور شدن و هجرت مادّى و معنوى از آنهاست. آيا مقياس و وسيله سنجش مؤمن همان دين نيست؟ كه بر اساس آن محبّت مىورزد، و هم به سبب آن دشمنى مىورزد، تا آنجا كه از امام صادق (عليه السّلام) آمده است:«هر كس كه براى دين دوستى نورزد و هم به خاطر دين دشمنى نورزد، دينى ندارد،» و از آنجا كه خدا مىخواهد دلهاى مؤمنان تنها و خالصانه براى او و به سوى او باشد، آنان را به صورتى غير مستقيم نهى مىكند كه حتى در نهان و دور از آگاهى ديگران نسبت به دشمنان در دل احساس دوستى كنند كه موجب گرايش