خداست، و همان است كه آدمى جز با سرسپردن و تسليم محض بدان به كمال الهى دست نمىيابد و بدان درجه والا نمىرسد.
شرح آيات
[8- 9] «يُرِيدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ- مىخواهند نور خدا را به دهانها (و دروغ) خود خاموش كنند.»
نور بر اثر دميدن انسان بر آن خاموش نمىشود، «8» پس چگونه نورى كه از جانب سلطان آسمانها و زمين آمده خاموش شود؟ اين تعبير از بلاغتها و بدايع قرآن در نزديك ساختن معنى به ذهن انديشمند است. قرآن كلمه «افواه- دهانها» را براى دلالت بر سخنان دروغينى به كار مىبرد كه از دل برنمىخيزد و مبنايى در واقع ندارد (و فقط لقلقه زبان است)، همچون فرهنگهاى جاهليّت و تبليغات گمراه كنندهاى كه دستگاههاى تبليغاتى طاغوتى بر ضد حق و مظاهر و پيروانش به راه مىاندازند و مىپراكنند.
گفته مفسّران در بيان مصداق نور الهى متفاوت است پارهاى گفتهاند:
رسالتى است كه در قرآن و ديگر كتابهاى خداوند نمودار شده، و ديگران گفتهاند:
پيامبر (ص) است، و همچنين برخى روايات اهل بيت آن را به امامت و حضرت صاحب الامر- عجّل اللَّه فرجه- تأويل كرده است، و آنچه به نظر من پيداست اين حقايق بزرگ به يكديگر پيوسته و مربوط است، مثلا عقيده به توحيد عقيده به عدل را برمىانگيزد و اين عقيده ما را به ايمان نسبت به آخرت وا مىدارد، و تمام اين حقايق بر محور ايمان به ولايت مىگردد، و همچنين قرآن از حقايق با ما سخن مىگويد كه مستقيما به يكديگر پيوستهاند و تميز و تفاوتى بين آنها نيست به طورى
8- مراد از «نور- پرتو» نور طبيعى همچون پرتو خورشيد و ماه و آذرخش است و از روشناييهاى ديگر چون روشنايى چراغ و شمع و غيره كه غالبا مصنوع انسان است به كلمه «ضوء» تعبير مىكنند. پس نور به دميدن و پف كردن انسان خاموش نمىشود و آنچه بدين وسيله احتمال خاموش شدن دارد همان روشنايى شمع و چراغ نفتى و شعله كبريت و امثال آن است- م. [.....]