زمستان و آگاهى او به اسرار دلهاست.
اين همه ما را وادار به انفاق در راه خدا مىكند، كه همان موضوع درس آينده است.
شرح آيات
[1] بودنيها را خود آگاهى و شعورى است كه به مدد آن، هر يك به اندازه و به زبان خود، به تسبيح پروردگار خويش مىپردازند. هنگامى كه خواه به عين ذات و هستى خود يا به آفاق آفرينش (و ديگر بودنيها) بنگرند جلوه نماييهاى پروردگار را مىبينند. و با درك ناتوانى ذات بودنيها به توانايى خداى تعالى راه مىبرند، و با توجّه به نابودى آنها به بقا و جاودانگى ذات سبحان او، و از حدوث و پديد آمدن آنها بدين حقيقت كه او قايم به ذات خود است و همواره بوده و جاودانه خواهد بود و هرگز نابود نمىشود. امّا چون به آفاق درنگرند، به هر جا چشم اندازند آثار آفرينش و تدبير خداى تعالى عيان است، از اين رو تمام آفريدگان او را از نقص و عيب منزّه مىدانند (و تسبيح و تنزيه مىكنند).
«سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ هر چه در آسمانها و زمين است خدا را تسبيح مىكند.»
اين تسبيح همزمان با هستى هر آفريدهاى است، و از همان نخستين لحظهاى كه پروردگار آن را از پس نيستى به جهان هستى مىآورد با آن همراه است. اما چيزها چگونه پروردگار خود را تسبيح مىگويند (و مىستايند)؟
براى اين امر دو معنى را تصوّر مىكنيم:
نخست
براستى آفرينش هر چيز دلالت بر نارسايى و ناتوانى و محدود بودن آن دارد، و اين حقيقت به نوبه خود گواهى است راستين بر كمال آفريننده آن چيز و توانايى و فرا بودن او از حدّ و قيد، و سپس گواهى است راستين بر اين كه او سبّوح «1»
1- پاك و زدوده از هر بدى- م.