تفسیر هدایت

سیدمحمدتقی مدرسی

جلد 15 -صفحه : 455/ 10
نمايش فراداده

حالى كه زندگى انسان همواره به دست خداست، آيا انسان مالك است يا خدا؟

چگونه كسى كه مالك زندگى خود نيست، مالك چيزى تواند بود؟ آيا نه اين است كه انسان به مدد زندگى خود كه بدو امكان جنبش و تصرّف مى‏دهد، مالك داراييها مى‏شود؟

با توجه بدين نكته كه زندگى و مرگ از برجسته‏ترين نمودارهاى ملك و تسلّط الهى بر آفريدگان است و توانايى خداى تعالى نه تنها در اين باره محدود نيست بلكه قدرتى است مطلق.

«وَ هُوَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ- و او بر هر چيزى تواناست.»

امّا ما نمى‏توانيم هر چيزى و به هر گونه‏اى كه مى‏خواهيم در آنچه مالك آنيم بكنيم.

[3] «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ- اوست نخستين و آخرين.»

كس مانند او نباشد چه او ازلى است، و از آنجا كه هستى متأخّر از اوست پس او، عزّ و جلّ ايجاد كننده هستى به صنع خويش است، اين حقيقت هنگامى كه آفريدگان به ديار نيستى مى‏روند و تنها ذات والاى او باقى مى‏ماند، ديگر بار جلوه‏گر مى‏شود. از آنجا كه او اوّل است، پس اوست كه آفريدگان را زندگى بخشيده و به وجود آورده و از آنجا كه او آخر است، پس اوست كه به قدرت و حكمت خود آفريدگان را مى‏ميراند، هم چنان كه او پيداست بى‏پنهان بودن، و هستى بتمامى نشانه‏هايى است كه ما را بدو راهنمايى مى‏كند، زيرا او قاهر (مسلّط) فرداست بندگان خود است.

«وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ- و پيدا و پنهان.»

پيداست، با نامها و صفات و جلوه‏گريهاى خود در هستى، و اين امر را حواس آدمى درك مى‏كند و دل و عقل انسان او را مى‏بيند، و او به ذات خود كه هيچ يك از آفريدگانش كنه آن (ذات منزّه) را در نمى‏يابند، نهان (و نهفته) است. امّا اين بدان معنى نيست كه از آفريدگان غايب و پنهان است، بلكه براستى دانش خود را به اعماق هر چيزى مى‏تاباند و نفوذ مى‏دهد.