به مرتبه كه صدوق با نهايت فضيلت دست از تقليد او برنداشته است چنانكه خواهد آمد.
(و نوادر محمّد بن ابى عمير)(1)
و كتاب نوادر او نيز كتابى عظيم بود، و او نزد علماى شيعه و سنى بزرگ بود، و كسى به عبادت و تقوى و عدالت و اعتماد به او نمىرسيد، و بسيار بزرگست و به خدمت حضرت امام موسى كاظم و حضرت امام رضا (عليهما السلام) رسيده بود، و احاديث بسيار از ايشان روايت كرده بود، و از صد شيخ عظيم الشأن كه اصحاب حضرت امام جعفر صادق (صلوات الله عليه) بودند حديث بسيار شنيده بود، و علما اجماع كردهاند كه هر چه صحيح شود كه او روايت نموده است صحيح است و ما بعد او را ملاحظه نمىنمايند، و لهذا مراسيل او را قبول مىكنند، و نود و چهار تصنيف داشت.
(و كتاب المحاسن لأحمد بن ابى عبد اللَّه البرقىّ)(2)
و اين كتاب نزد ماهست و چنانكه مشايخ نقل كردهاند بسيار بزرگ و ثقه و معتمد عليه بوده است، آن چه الحال هست شايد ثلث آن باشد و بغير ازين كتاب نود و سه كتاب ديگر تصنيف نموده است در فنون علوم، و اسامى اين كتابها و ساير كتابهاى علماء ما در فهرستهاى اصحاب رجال موجود است.
(و رساله ابى رضى اللَّه عنه إليّ)(3)
چون صدوق در قم اخبار بسيار اخذ كرد از پدرش و ابن وليد و ساير مشايخ قم، بسفر رفت به واسطه زيادتى علم و طلب حديث، پدرش رساله به او نوشت كه به آن عمل نمايد، و صدوق رساله پدرش را بمنزله نص مىداند چون از غير نص نمىنوشتند و عمل نمىكردند، ازين جهت رساله را متفرق ساخته است در اين كتاب، و در هر بابى چيزى از آن را نقل مىكند با آن كه مؤيد آن از اخبار متواتره داشته است، و اما خواسته است كه رعايت حق پدر كند، تيمنا آن را ذكر كرده است و شيخ و بزرگ اهل قم بود در عصر خود و همه رجوع به او مىنمودند، و اعدل و اوثق آن زمان بود، و