اقدس خداونديست كه همه خوبيها مخصوص اوست و از جمله نعمتهاى او نسبت بمن اينست كه آن چه خوردم فضلات آن را از من دفع كرد و قوت آن را در بدن من باقى گذاشت پس اين چه نعمتى است كه هيچ كس نمىتواند شكر اين نعمت را به جا آورد چون هيچ كس بزرگى اين نعمت را ادراك نمىتواند نمود.
بدان كه چون در دعاها أنسب آنست كه هر مطلبى كه بنده را بوده باشد بجناب ايزد متعال خداوند خود را به اسمى بخواند كه مناسب آن مطلب باشد و چون در اين مقام دو نعمت عظيم هست يكى قوت ماسكه كه غذا را در معده حفظ كند و نگذارد كه بيرون آيد تا هضم شود و حق سبحانه و تعالى معده را مانند ديگى كرده است و حرارتى در آن مقرر فرموده است كه در اندك زمانى هر غذائى كه در آن وارد شود طبخ نمايد و بعد از طبخ آن چه زبده و خلاصه غذاست آن را به جگر فرستد و از آنجا خون شده بخارى لطيف از آنجا بدل رود و از آنجا به عروقى كه در بدن متحركست و آن صد و هشتاد رگست كه آنها را شرايين مىگويند جارى شود و آن چه خونست از عروقى كه دهن آنها متصلست به جگر به قسمت الهى هر رگى را آن چه بايد داد بدهد و هم چنين صفرا و بلغم و سودا را در كل بدن جارى سازد و اين اخلاط اربعه را در هر عضوى آن چه ضرور است جزو بدن فرمايد و هر چه زياده باشد دفع نمايد و آن چه فضله غذا است آن چه فضله آبست بول كرده در بولدان در آورد و با آن كه سوراخ آن بذكر باز است قوت ماسكه كرامت فرموده است كه تا آدمى اراده بول نكند دفع نشود.
و آن چه فضله طعامست از رودهها روان گردانيده تا قرب مخرج آيد و قوت ماسكه حفظ نمايد و چون اراده نمايد قوت دافعه آن را دفع نمايد پس اگر در قوت ماسكه ضعفى بهم رسد سلس البول و اسهال مىشود و اگر در قوت دافعه ضعفى بهم رسد حبس البول و قولنج و ساير امراض حاصل مىشود و