و كان امير المؤمنين (صلوات الله عليه) اذا اراد الحاجة وقف على باب المذهب ثمّ التفت عن يمينه و عن يساره إلى ملكيه فيقول أميطا عنّى فلكما اللَّه علىّ ان لا احدّث بلسانى شيئا حتىّ اخرج إليكما(1)و هميشه آن حضرت (صلوات الله عليه) كه اراده قضاى حاجت داشتند بر در آب خانه مىايستادند و نظر به جانب راست و چپ خود مىكردند به جانب ملكين و مىفرمودند كه دور شويد از من كه از جهت شما خدا را بر خود گواه مىگيرم يا (للّه علىّ) مىگويم كه خداى راست بر من كه حكايتى بد بر زبان جارى نسازم تا به نزد شما آيم و از نوشتن خوبيها گذشتم و دور نيست كه تخصيص زبان از آن جهت باشد كه غالبا در آنجا كارى كه مىتوان كرد به زبان است و شيخ اين حديث را بسند كالصحيح روايت كرده است از حضرت امام جعفر صادق (صلوات الله عليه) و در آنجا لفظ بلسانى نيست و ظاهرا اين زبان درازى را قلم صدوق كرده است يا نساخ.و كان (صلوات الله عليه) اذا دخل الخلاء يقول الحمد للّه الحافظ المؤدّى فاذا خرج مسح بطنه و قال الحمد للّه الّذى اخرج عنّي أذاه و ابقى فى جسدى قوّته فيا لها من نعمة لا يقدر القادرون قدرها(2)و چون آن حضرت داخل خلا مىشدهاند اين دعا را مىخواندند كه ترجمهاش اينست كه جميع ثناها و ستايشها مخصوص ذات مقدس خداوندى است كه مستجمع جميع كمالات است و حافظ است آن چه را حفظ مىبايد و دفع مىكند آن چه را دفع مىبايد كرد. و چون از خلا بيرون مىآمدند دست بر شكم مىماليدند و مىفرمودند اين دعا را كه ترجمهاش اينست كه جميع محامد مخصوص ذات