مىفرمايند:
شعر از بالاترين و با فضيلتترين مدركات ادبى و زيباترين افتخارات عرب است. به وسيله شعر صفات خوب جذب، و طبع افراد ستمكار جلب مىشود، شعر ذهنها را به كار انداخته، كينهها را يكى پس از ديگرى به وجود مىآورد، رأى فاسد را اصلاح مىكند و همتهاى خشك شده را برمىانگيزاند. ولى مطلبى مشكل (تنظيم و درست كردن شعر) و امرى خطير است، چون محتاج دو امر غريزى (طبع شاعرانه) و اكتسابى (تسلط برادبيات، لغت و...) است و اين دو امر از يكديگر به شدت امتناع دارند و جمع اين دو كارى بس مشكل است1.
از آنچه گذشت معلوم مىشود كه محقق حلّى به سرودن شعر و بيان جملات شيوا به صورت نثر مهارت داشته است. ايشان خود متذكر مىشوند كه در ايام جوانى چند بيت شعر در تمجيد و توصيف خود سروده2 و براى پدرشان مىفرستد تا شايد مايه خوشوقتى پدر گردد، آن اشعار عبارتاند از:
يعنى، خوشا به حال من كه هر روز قدمى بهسوى مراتب عالى برمىدارم آنچنان كه لغزشى در آن نباشد، و دور نيست كه بعد از مدت كمى مرا در موقعيتى ببينى كه همه مردم بگويند مثل او وجود ندارد. معانى دست نخورده و مراتب منحصره آنچنان از من پيروى مىكنند مثل اينكه من شوهر آنهايم [كنايه از تسلط در استفاده از الفاظ در معانى مختلف]، و هر انسان با
1. سيد محسن امين، اعيان الشيعه، ج4، ص92 [به نقل از مجموعة الشهيد]. 2. سيدمحسن امين، همان؛ محمدباقر خوانسارى، روضات الجنات، ج2، ص189.