و به درجه اجتهاد، نائل آمد. از وى نوشتههاى ارزشمندى به جاى مانده كه از آن جمله است، كتاب: «مرآة الرشاد.»
اين كتاب، وصيت نامهاى است براى فرزند بزرگتر و ديگر بستگان و خويشان و در حقيقت همه مسلمانان. مؤلف در باره انگيزه خود از نگارش اين اثر، مىنويسد:
«چون عمر كوتاه و بى اعتبار است و مشخص نيست اجل چه زمانى به سراغ انسان مىآيد. وقتى هم آمد، هيچ جاى درنگ نيست. بر خود ترسيدم كه مرگ فرا رسد و ثمره عمرم، محمد حسين را تربيت نكرده باشم؛ از اين روى بر آن شدم اين اثر را به عنوان وصيت نامه اخلاقى، تربيتى، آموزشى براى فرزند خود و مؤمنان بنگارم، تا مايه كمال و صلاح دنيا آخرت آنان باشد.»
آن گاه از فرزندان خود خواسته است:
«هر هفته، يا هر ماه به اين نوشته مراجعه كنيد و به مطالعه آن بپردازيد، تا در ذهن جا بگيرد و راهنماى عمل و رفتار شما باشد. هر كس از اين روش، سر باز زند، از سوى پدر، عاق خواهد بود و از زندگى خويش بهره خيرى نخواهد برد وبراى هر كس به آن جامه عمل بپوشد، از خداوند متعال اصلاح دنيا و آخرت مسألت دارم».
اين اثر ارزشمند، بر گرفته از آيات قرآن، روايات پيشوايان دين و تعاليم الهى است. كه با اسلوب ويژهاى، با زبان سفارش و نثر روان و استوار، در پنج فصل تنظيم شده و در بر گيرنده مجموعهاى از آداب، سنن و مكارم اخلاق است كه براى طالبان كمال و فضيلت، نسخه مفيد و شفا بخش خواهد بود.
فصل اول، در اين فصل، به فرزندش توصيه مىكند:
«ابتدأ، مسائل اعتقادى و آنچه بر مكلف واجب است، از روى دليل و برهان فراگير و معتقدات خويش را در باره خدا، انبيأ و اوليأ بر يقين استوار كن.»
آن گاه، كتابهايى را كه در اين باره مىتوانند راهنما باشند و بر استحكام عقايد بيفزايند، معرفى مىكند و ياد آور مىشود كه از چه نوشته هايى بايد دورى گزيد.
فصل دوم، دراين فصل فرزندش و همه مؤمنان به اطاعت از خداوند و پرهيز از گناه، فرا مىخواند. و آنان را از كسالت بر حذر مىدارد و مىخواهد از عمر خويش، در جهت آنچه شايسته است، سود جويند. آن گاه، اوصاف و مكارم اخلاف را به شرح زير بر مىشمارد:
.1 حفظ اللسان.
.2 محاسبة النفس.
.3 مراقبة النفس.
.4 التفكر.
.5 الصبر.
.6 مراتب الصبر.
.7 التوكل.
.8 القناعه.
.9 الحيأ.
.11 حسن الخلق.
.12 الحلم و العفو.
.13 الانصاف و المروت.
.14 الوفأ بالعهد.
.15 السخأ.
و...
فصل سوّم، در اين فصل به موضوعات گوناگونى، از جمله دوستى دنيا و مزمت آن از ديدگاه آيات قرآن و روايات اشاره مىكند و حب دنيا را به منزله شرك دانسته است. با تمسك به روايات، به زهد در دنيا ترغيب مىكند و تفسير درستى از زهد، ارائه مىدهد.
همچنين در اين فصل به عزادارى سيد الشهدأ و اكرام و احترام به والدين و
سالخوردگان، فقهاى عامل و ذريّه رسول الله (ص) سفارش مىكند.
و در پايان فصل، به نكات زير سفارش اكيد مىكند:
.1 ياد خدا.
.2 دورى از وسوسهها.
.3 نماز اول وقت.
.4 التزام به نوافل.
.5 روزه.
.6 توبه در برابر معاصى.
و....
فصل چهارم، دراين فصل به ارزش دانش، به دليل عقل و نقل اشاره مىكند و انجام واجبات و ترك محرمات را وابسته به آن مىداند.
در راه كسب دانش، قصد قربت، پرهيز از هدفهاى مادى و... را شرط مىداند .
سفارش مىكند به: ملازمت با عالمان عامل و بذل دانش به اهل آن صرف عمر در راه فراگيرى دانش فقه.
در پايان اين فصل، به فرزندش توصيه مىكند كه: از قضاوت، خيانت در حقوق فقرأ، مساكين، ذريهّ پيامبر (ص)، سرعت در فتوى، حب جاه و... بپرهيزد .
فصل پنجم، در اين فصل، به مسائلى مربوط به معاش، مسكن، لباس، زن و بچه، تربيت اولاد مىپردازد و همگان را در اين باره راهنمايى مىكند.
اين كتاب، بارها در نجف، قم و بيروت به چاپ رسيده است. در مقدمه چاپ دوّم، محقق محترم، احاديث آن را از مصادر اوليه به دست داده و به طور كامل نقل كرده و برخى فروعات فقهى را با ذكر ديدگاههاى گوناگون و دلايل و نظر گاه خود، در پاورقى آورده است.
ايقانك العلمأ و تنيبه الامرأ
نوشته: شيخ احمد بن عبد الله الكوزه كنانى.
تحقيق و نشر: مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامى،قم،
چاپ دوّم: سال 1406، در 230 صفحه.
ملا احمد، در روستايى به نام كوزه كنان، در حومه تبريز، به دنيا آمد و براى كسب دانش، به نجف اشرف هجرت كرد.
در آن حوزه، از محضر اساتيد بزرگ، چون: شيخ حسن مامقانى و... استفاده كرد و در رديف متفكران و بزرگان دانش قرار گرفت شيخ آقا بزرگ تهرانى درباره وى مىنويسد:
«الشيخ المولى احمد بن عبدالله الكوزه كنانى النجفى، عالم ورع وتقى كان فى النجف الاشرف، مشتقلاً على علمائها الاعلام يوم ذالك و له تصانيف كثيره».
شيخ مولى احمد، فرزند عبد الله كوزه كنانى، دانشمند، فاضل و پرهيزگار بود. به بهره بردارى علمى از حوزه درس علماى بنام نجف اشرف اشتغال داشت. وى داراى نوشتههاى بسيارى است..
مولى احمد، انگيزه خود را از تأليف كتاب: «ايقاظ العلمأ و تنبيه الامرأ» چنين مىنگارد.
«دراين عصر، چون رخنه در بنيان دين و ملت افتاده و چراغ پر فروغ شريعت، دانش و ايمان به خاموشى گراييده، نادانان و آنان كه علم را متاعى بى ارزش مىانگارند و تعليم و تعلم را كار باطل و طرفداران آن را پست و ذليل، سر بر آوردهاند و به گونهاى بازار جهل را رونق بخشيدهاند كه اهل دانش، مورد تمسخر واقع مىشوند.
از سويى، شرايط زمان هم، بر تربيت بد كاران و حرمت گمراهان و نادانان و دشمنى با اهل علم و معرفت، همراهى مىكند
با ديدن اين احراف، در انديشه فرو رفتم. پس از انديشه بسيار، منشأ اين كاستى بزرگ را، به مصاديق حديث نبوى:
«صنفان من امتى اذا صلحأ صلحت امتى و اذا فسدا، فسدت امتى. قيل يا رسلول الله! و من هم؟
قال: الفقهأ و الامرأ».