اعجوبه قرن

علی محمد گودرزی، حمید بوربور، اباصلت رسولی

نسخه متنی -صفحه : 109/ 101
نمايش فراداده

خانة‌محقر

اكبر اردستاني ، برادر شهيد

زماني كه برادرم به سمت معاونت عمليات نيروي هوايي منصوب شده بود ، طبق ضوابط حاكم بايستي به منزل ويلايي بزرگي كه براي اين پست در نظرگرفته بودند ، نقل مكان مي‌كرد تا قبل از آن ، در آپارتمان كوچكي زندگي مي‌كرد و هيچ گاه نديدم كه شكايتي داشته باشد

روزي آدرس منزل مورد نظر را از طرف اداره به دست تيمسار مي‌دهند و گويا كليد را نيز مي‌دهند كه هر زمان مناسب ديد ، به آنجا اسباب كشي كنند فرداي آن روز ، ماشين خودش را بر مي‌دارد ، به منزل رفته همسرش را سوار مي‌كند و به اتفاق ، جلو ويلاي مورد نظر مي‌روند

به زن داداش مي‌گويد

- ببين ! منير خانم ، از امروز اين ويلا مال ماست همين الآن مي‌توانيم وسايل خانه را اينجا بياوريم و ساكن شويم به هر حال اگر اين دنيا را مي‌خواهي و به زرق و برق آن اهميت مي‌دهي اين كار را بكنيم ، ولي اگر دنيا و آخرت را مي‌خواهي همان خانة كوچك خودمان بس است

زن برادرم مي‌گويد

- هر چه شما بگوييد ، من تابع نظر شما هستم

چند لحظه بعد ، ماشين را سروته كرده ، به منزل برمي‌گردد و تا زمان شهادتش در همان منزل كوچك ماند