اعجوبه قرن

علی محمد گودرزی، حمید بوربور، اباصلت رسولی

نسخه متنی -صفحه : 109/ 80
نمايش فراداده

نذر دارم شتر قرباني كنم

سرهنگ حسن علي زاده

سال 1364 از طرف نيروي هوايي به حج مشرف شدم در اين سفر روحاني ، سعادت يارم بود كه با شهيد بزرگوار حاج مصطفي اردستاني همسفر شده و در طول مدت اقامت در مدينة منوره و مكه معظمه هم اتاق باشيم هر چند كه از قبل او را مي‌شناختم و به سبب مسئوليتي كه در پايگاه چهارم دزفول داشتم ، از نزديك شاهد رزم بي‌امان اين دلاور خستگي ناپذير بودم ؛ ولي در اين سفر ، ابعادي از شخصيت آن بسيجي عارف برايم نمايان شد كه تا آن روز برايم ناشناخته بود

شب زنده‌داري‌هاي عارفانه‌اش در طول اقامت در مكه و مدينه ما را سخت تحت تأثير قرار داده بود به گونه‌اي كه هيچ گاه نشد براي نمازصبح از خواب برخيزم و حاج مصطفي را درون رختخواب بيابيم نيمه‌هاي شب به پا مي‌خاست و به حرم مي‌رفت و عاشقانه با خداي كعبه به راز و نياز مي‌نشست شب هنگام نيز دير وقت به منزل مي‌آمد و گويي از شوق نيايش با معبود ، خواب را به چشمان نافذش راهي نبود

آن سال ، موسم حج در مرداد ماه واقع شده بود و گرماي طاقت فرساي عربستان زائران را بي‌تاب مي‌كرد ؛ ولي شهيد اردستاني در آن گرما مسير منا تا مكه را پاي برهنه طي مي‌كرد

در اتاقي كه ساكن بوديم ، تعدادمان به هفت نفر مي‌رسيد و همه از پرسنل نيروي هوايي بوديم ساكهاي مسافرتي را در گوشه‌اي از اتاق جا داده بوديم و هر از چند گاهي وسيله‌اي به عنوان سوغات خريد مي‌كرديم ودرون ساكها جا مي‌داديم تنها ساكي كه خالي بود و تا هنگام بازگشت به وطن پر نشد ، ساك شهيد اردستاني بود روزي به او گفتم

- حاج مصطفي ! چرا شما چيزي نمي‌خريد ؟

خنديد و به شوخي گفت

- من نذر كرده‌ام شتر قرباني كنم ، لذا پولم به خريد سوغاتي نمي‌رسد !

ولي اين گفتة او يك شوخي بيش نبود و براي اينكه مرا قانع كند كه زياد در اين امر كنجكاوي نكنم اين حرف را زد