ابن هشام، ابومحمد جمال الدين
جلد: 5
نويسنده: عنايت الله فاتحي نژاد
شماره مقاله:1909
اِبْنِ هِشام، ابومحمد جمالالدين عبداللـه بن يوسف انصاري (ذيقعد?
708-761ق/1309-1360م)، نحوي عصر مماليک مصر. اطلاعاتن ما از زندگي او، به انداز?
شهرت و بلندي آواز? وي نيست. نخستين و عمدهترين منبعي که شرح حال او را آورده، ابن
حجر عسقلاني است که حدود يک سده پس از وي ميزيسته است و منابع کهن پس از او چيزي
بر اطلاعات اندک وي نيفزودهاند.
سلسله نسب ابن هشام به قبيل? خزرج، از انصار پيامبر(ص)، ميرسد و نسبت انصاري وي از
همين جاست. وي در قاهره زاده شد و همانجا پرورش يافت (ابن هشام، الاعراب، 1؛ نيز
نک : اشتر، 296؛ مکرم، 352). در آن روزگار، الملک الناصر محمدبن قلاوون (حک
709-741ق) بر مصر حکم ميراند و با پايان يافتن آشوبها و کشمکشها و اخراج صليبيان،
مصر امنيت خود را باز يافته و به يکي از بزرگترين پايگاههاي علم و ادب آن روز
تبديل شده بود (همو. 354؛ اشتر، 295-296). ابن هشام در چنين شرايطي در قاهره به
تحصيل علم پرداخت، ابتدا قرائات قرآن و مقدمات صرف و نحو و حديث و لغت را فرا گرفت
و سپس نزد استادان بنامي چون عبداللطيف بن مرحَّل، شمسالدين محمد بن سراج،
تاجالدين تبريزي و تاجالدين فاکهاني به تکميل اين علوم پرداخت. همچنين از فراگيري
شعر و ادب نيز غفلت نورزيد و ديوان زُهير بن ابي سُلمي را نزد ابوحيان غرناطي (ه م)
که از 679ق در مصر اقامت داشت، فرا گرفت (ابن قاضي شهبه، 3/37؛ ابن حجر، 3/93؛
سيوي، بغيه، 2/68). علم حديث را از بدرالدين ابن جماعه آموخت و فقه شافعي را نيز
نزد تقيالدين سبکي خواند (سيوطي، همانجا؛ صالحي، 9؛ قس: ابن حجر، همانجا). ابن
هشام از ميان هم? استادانش به ابن مرحّل علاقهاي خاص داشت و بيشترين دست ماي? علمي
خود در نحو را از او بر گرفت (ابن اضي شهبه، همانجا).
از سفرهاي احتمالي وي اطلاعي در دست نيست، جز اينکه، ميدانيم وي دوبار حج گزارده
است (ابن هشام، مغني، 1/9). وي پس از طي مدارج علمي به تدريس و تأليف روي آورد و در
قب? منصوريه به تدريس و تفسير قرآن مشغول شد و مدتي نيز در شاطبيه احاديثي را که از
ابن جماعه شنيده بود، روايت ميکرد (ابن حجر، سيوطي، همانجاها؛ ابن عماد، 6/191؛
اشتر، 297). از شاگردان معروف او ميتوان ابن ملاح طرابلسي، ابن ملقن، محمد بن احمد
بن نويري، ابراهيم بن محمد بن عنان و فرزندش محبالدين ابن هشام را نام برد (مال
اللـه، 27).
ابن هشام به زودي در نحو شهرتي عظيم به دست آورد و سرآمد همگنان شد و حتي بر
استادانش برتري يافت (سيوطي، حسن المحاضره، 1/536) و آثارش در فراسوي مرزهاي مصر و
شام به دست دانش پژوهان و انديشمندان افتاد. ابن خلدون از جمله کساني است که کتاب
مغني وي را در مغرب يافته و به گفت? خود (ص 547) از آن بهرهها برده و جامعيت کتاب
را دليل بر مقام ارجمند مؤلف و توان علمي او دانسته است. وي که سخت شيفت? آثار ابن
هشام شده بود، در ستايش او راه افراط پيمود، چندانکه او را از سيبويه نيز برتر
خواند (نک : ابن حجر، 3/94؛ سيوطي، همانجا؛ امير، 2/26). به روايت دماميني، ابن
خلدون در مجلسي به محبالدين فرزند ابن هشام گفت: اگر سيبويه اکنون زنده بود،
شاگردي پدرت را اختيار ميکرد، اما وي که ميدانست پدرش فروتر از اين ستايشهاي
مبالغهآميز است، در پاسخ گفت: اگر پدرم به درستي از عهد? فهم الکتاب سيبويه برآيد،
همين براي او بسي ماي? افتخار و سربلندي است (امير، همانجا). اين گفت? محبالدين
همچنانکه خواهيم ديد، بيانگر شخصيت واقعي ابن هشام است؛ چه، ميدانيم که گرچه ممکن
است وي يکي از بزرگترين نحويان روزگار خود باشد، اما هرگز نميتوان او را همسنگ
نحويان سدههاي 2 و 3ق دانست (نک : دنبال? مقاله).
ابن هشام نخست حنفي مذهب بود، سپس به مذهب شافعي روي آورد و چون در مدارس شافعي به
مقام شايستهاي نرسيد، در 756ق به مذهب حنبلي گراييد تا بتواند در مدارس حنبليان به
مقام استادي دست يابد؛ از همينرو کتاب مختصر خرقي را که لازم? تدريس در اين مدارس
بود، در مدتي اندک حفظ کرد و بدينسان به مقصود خود نايل آمد (ابن حجر، 3/93؛ ابن
تغري بردي، 10/336). بدينسان ملاحظه ميشود که وي نيز همانند سلف خود ابن مالک (ه
م) در راه رسيدن به مقاصد خويش از تغيير مذهب ابائي نداشته است (همانجا؛ قس: فروخ،
3/781).
ابن هشام با استادش ابوحيان غرناطي، دشمني بسيار داشت. برخي اين دشمني را ناشي از
حسادت ابن هشام نسبت به مقام برجسته و بارز ابوحيان ميدانند (نک : مکرم، 355-356؛
EI2). به گفت? شوکاني (1/401) چون ابوحيان بزرگترين نحوي روزگار خود به شمار
ميرفت، ابن هشام ميخواست از راه رقابت و در افتادن با او، براي خود شهرتي کسب
کند، اما دشمني او احتمالاً انگيز? ديگري نيز داشته است و آن اينکه ابن هشام که سخت
شيفته و حامي آثار ابن مالک بود و نسبت به آراء نحوي او تعصب خاصي داشت، نميتوانست
انتقادات شديد ابوحيان را نسبت به آراء و آثار ابن مالک تحمل کند و از اينرو با وي
از در مخالفت و دشمني درآمد (نک : ه د، ابوحيان غرناطي؛ مکرم، 356).
بيشتر تأليفات ابن هشام همانند ديگر نحويان همروزگارش شرح، تفسير و اختصار است و
چنانکه ميدانيم از اواسط سد? 5ق به بعد که درواقع بايد آن را دوران رکود علم نحو
خواند، نحويان هيچ ابداع و ابتکاري از خود نداشتند و حتي نحويان معروفي چون ابن
مالک نيز بيشتر به تلخيص، شرح و نظم آثار ديگران روي ميآوردند. ابن هشام نيز از
اين قاعده مستثني نبود (نک : دنبال? مقاله)، با اينهمه به درستي نميدانيم که
گرايش شديد مردم نسبت به آثار او از چيست؟ و چرا پس از قرنها هنوز برخي اثار او
همچنان در صدر کتب درسي قرار دارد.
ابن هشام وابسته به مکتب نحوي خاصي نيست، زيرا در زمان او کشمکش و درگيري بين
مکتبهاي نحوي بصري و کوفه ديگر فروکش کرده بود و نحويان تعصبي نسبت به شخص يا مکتب
خاصي نداشتند، از همينرو وي در آثار خود به آراء نحويان بصره و کوفه ديگر فروکش
کرده بود و نحويان تعصبي نسبت به شخص يا مکتب خاصي نداشتند، از همينرو وي در آثار
خود به آراء نحويان بصره و کوفه هر دو استناد کرده است، هرچند که آراء منطقي بصريان
به هر حال در سراسر آثار او ديده ميشود (نک : مغني، 1/273-274، مبحث اسم مرفوع
بعد از «لولا»، 2/جم ؛ قس: ضيف، 347-355، بحث مفصل در اينباره).
ابن هشام، تقريباً هم? شهرت خود را ــ لااقل در شرق جهان اسلام ــ مديون کتاب مغني
خويش است که مورد تمجيد و ستايش بسيار اهل علم بهويژه ابن خلدون قرار گرفته است.
ابن هشام کتاب مغني را نخست در 749ق/1348م در مکه تأليف کرد، اما به گفت? خود وي در
راه بازگشت به مصر مفقود شد. او بار ديگر در 756ق/1355م که به مکه رفت، مجدداً به
تأليف آن پرداخت (مغني، 1/9). کتاب مغني از همان آغاز مورد توجه بسيار علما قرار
داشت و هماکنون نيز پس از گذشت قرنها همچنان در زمر? کتابهاي درسي مدارس علميه است
و امروزه در ايران بيش از هر جاي ديگر به آن توجه دارند.
ابن هشام در مقدم? اين کتاب 3 عامل را باعث تفصيل و درنتيجه، ابهام و پيچيدگي کتب
نحو ميداند (1/10-12). نخست اينکه نحويان در آثار خود قواعد نحوي را به صورت کلي
بازگو نکردهاند تا از تکرار در موارد مشابه بينياز باشند، از همين رو وي اينگونه
قواعد از قبيل احکام مبتدا و خبر، توابع، حال، تمييز، اقسام عطف و اشافه را در باب
چهارم آورده است و بدين سبب اين باب بيشتر مورد توجه مدارس علميه است. دوم اينکه به
عقيد? او برخي نحويان مسائلي را که مربوط به علم صرف است، مانند مباحث اشتقاق، جمع
تکسير، تصغير، تذکير و تأنيث، با مسائل نحوي خلط کردهاند و در اينباره بيشتر بر
کتاب مشکل اعراب القرآن تأليف مکي بن ابي طالب خرده ميگيرد. جالب اينکه خود نيز در
برخي موارد دچار اين خلط و درآميختگي مسائل صرفي و نحوي شده است (مثلاً نک :
2/458-460، وجوه اختلاف اسم فاعل و صفت مشبهه). سوم آنکه ميگويد: پيشينيان گاه به
مسائلي ساده و ابتدايي از قبيل اعراب مبتدا و خبر، فاعل و مفعول، نايب فاعل و جار و
مجرور که بر همه روشن است، پرداختهاند که جز اطال? کلام سودي ندارد. از همينرو
ابن هشام با در نظر داشتن آنچه نقايص و معايب ديگر کتب ميپندارد، دست به تأليفي ــ
به قول خدا ــ جامع زده که نوآموزان و مبتديان در نحو را از ديگر کتب نحوي بينياز
سازد و به همين سبب آن را مغني اللبيب عن کتب الاعاريب نام نهاده است، اما بايد
توجه داشت که اين کتاب با هم? ارزش علمي، جز براي اهل فن و دانش پژوهاني که سطوح
عالي را طي کردهاند، سودي ندارد و برخلاف آنچه قصد ابن هشام بوده، براي افراد
مبتدي هرگز قابل استفاده نيست و هيچکس از طريق خواندن مغني نميتواند عربي بياموزد
و از همينرو تدريس آن حتي در مدارس علميه نيز که آن را پس از البهجه المرضي? سيوطي
ميخوانند، توفيق چنداني به همراه نداشته است.
اين کتاب مشتمل بر 8 باب است، اما در مدارس علمي? ايران بيشتر، بخشهايي از باب اول
و چهارمآن تدريس ميشود. باب اول آن که بيشترين حجم کتاب را تشکيل ميدهد، به حرف و
اقسام آن اختصاص دارد. وي در اين باب روش سنتي نحويان در تقسيمبندي حروف را ناديده
گرفته و آنها را براساس حروف الفبا مرتب ساخته و سپس به نفصيل و با ذکر شواهد بسيار
به شرح هريک پرداخته است. مثلاً حروف نداي «أ» و «أيا» را در ابتداي اين باب و «يا»
را در پايان آورده است. در باب دوم، مؤلف مسأل? جمله را که معمولاً کمتر بدان عنايت
ميشود و حتي نحويان بزرگي چون ابن مالک آن را نديده گرفتهاند، مطرح ساخته است.
دست ماي? اصلي وي در اين باب بيشتر دو کتاب المفصل زمخشري و دلائل الاعجاز
عبدالقاهر جرجاني است که هر دو، به ساختمان عمومي جمه و تئوري آن عنايت فراوان
داشتهاند، بسياري از گذشتگان، ميان جمل? ساده، مرکب، جمل? اصلي و فراکرد پيرو
تفاوت قائل شدهاند، اما در نامگذاري فراکرد پايه و پيرو هميشه مردد بودهاند و
مثلاً هر دو را «جمله» خواندهاند، اما ابن هشام خواسته است اين عيب را برطرف سازد
و از اينرو، پس از نقد آراء گذشتگان، بهطور کلي جملههاي اصلي را «کلام» و
فراکردهاي پيرو را «جمله» خوانده است.
وي در اثبات اين ادعا ميگويد جملاتي از قبيل شرط، جزا و صله همه جملهاند، اما
مفيد نيستند و سکوت بر آنها جايز نيست. اما مشکل عمد? ابن هشام و امثال وي در تئوري
جمله اين است که تنها به ساختار دستوري و عامل معني، آن هم در مفهوم عام توجه
ميکردند و بهترين ابزار کار اين عبادت قرار ميدادند که «يصحّ السکوت عليها». چون
برخي از عوامل ديگر چون عامل صورت، تکيه و آهنگ را در نظر نداشتند، در مقابل
عباراتي قرآني، چون «لاتَقْرَبوا الصَّلاهَ» که به ظاهر جملهاي تامه است، ناچار
ميشدند به عواملي خارجي، چون مقتضاي حال روي آورند، زيرا اين عبارت، بدون «وَ
اَنْتُمْ سُکاري» معناي کاملي ندارد. وي در ادام? همين باب جمله را به دو نوع کبري
و صغري تقسيم کرده، جمل? کبري را جمل? اسميهاي دانسته است که خبر آن خود جمل?
ديگري باشد مانند: «زيدٌ ابوهُ قائمٌ»: «ابوه قائم» جمل? صغري و خبر زيدٌ است. وي
سپس مسأل? کلام و جمله را رها کرده و بيشتر به جزئيات و شواذ پرداخته است، به
گونهاي که بيشتر حجم اين باب را همين موارد شاذ و نامعلوم و نيز شواهد شعري تشکيل
ميدهد (مثلاً در تعيين اينکه آيا انبوهي از جملات معروف قرآني يا غيرقرآني جملاتي
اسميهاند يا فعليه، کوشش بسيار کرده است). باب سوم کتاب به شبه جمله و احکام آن
اختصاص دارد که همه برگرفته از آثار پيشينيان است. باب چهارم نيز همانگونه که گفته
شد، به کلياتي از قبيل احکام مبتدا و خبر، فاعل و مفعول، عطف بيان، بدل، حال،
تمييز، وجوه اختلاف حال و تمييز و اقسام هريک، اعراب اسمهاي شرط، مسوّغات ابتداي به
نکره، اقسام عطف و اضافه اختصاص دارد و از همينرو اين باب در مدارس علميه از اهميت
فراوان برخوردار است. ساير بابهاي کتاب نيز همه اقتباس و برگرفته از آثار نحويان
کهن است که در آنها هيچ ابداع و نوآوري به چشم نميخورد.
ابن هشام سرودههايي نيز به شيو? شعر دانشمندان داشته که در برخي منابع ابياتي از
آنها آمده است (نک : ابن حجر، 3/95؛ سيوطي، بغيه، 2/69؛ ابن عماد، 6/192). وي در
قاهره درگذشت و در مقبر? صوفيه مدفون شد (ابن تغري بردي، 10/336؛ ابن عماد،
همانجا). ابن نبات? مصري شاعر معاصر وي او را رثا گفته است (ص 465-469؛ ابن حجر،
3/94).
آثار چاپي:
1. اعتراض الشرط علي الشرط، شامل مباحثي است دربار? جملههاي شرطي. اين کتاب به
کوشش عبدالفتاح حموز در عمان (1986م) به چاپ رسيده است. سيوطي نيز آن را در کتاب
الاشباه و النظائر خود (4/32-40) آورده است.
2. الاعراب في (عن) قواعد الاعراب، رسال? کوچکي است در 4 باب. اين اثر به کوشش
دوساسي همراه با ترجم? فرانسوي آن در پاريس (1829م) در کتاب «منتخبات نحو عرب » به
چاپ رسيده است. چاپهاي ديگري نيز از اين اثر در دست است، از جمله: بولاق، 1253ق،
نيز به همراه کتاب ديگرش قطرالندي، قاهره، 1264ق/1848م؛ تونس، 1281ق؛ قسطنطنيه،
1298ق؛ بيروت، 1970م، به کوشش رشيد عبدالرحمن عبيدي، شرحهايي نيز بر اين کتاب
نوشتهاند، از جمله: شرح خالدبن عبداللـه ازهري با نام موصل الطلاب الي قواعد
الاعراب که در استانبول (1285ق) و قاهره (1293، 1305 و 1308ق) به چاپ رسيده است.
نيز شرح علي بن احمد بن محمد جزولي با نام مختصر الاعراب که در اس (1312ق) منتشر
شده است.
3. اقامه الدليل علي صحه التمثيل و فساد التأويل. اين اثر به کوشش ربيحه چلبي در
«مجل? دانشکد? علوم اسلامي دانشگاه آتاتورک ارزروم» (1979، شم 3) به چاپ رسيده
است.
4. الالغاز، اثري است دربار? مشکلات نحوي که آن را به کتابخان? الملک الکامل تقديم
کرده است. اين کتاب به کوشش اسعد خضير در بيروت (1973م) و نيز در قاهره (1304ق)
منتشر شده است.
5. اوضح المسالک الي الفيه ابن مالک. همانگونه که از نامش پيداست، مؤلف در اين
کتاب به شرح مباحثي پرداخته که در الفي? ابن مالک به ايجاز و ابهام آمده است. از
اينرو مباحث و سرفصلهاي کتاب يا الفيه يکي است، جز اينکه به قصد سهولت کار متعلمين
و دانشپژوهان به شواهد و مثالهاي بيشتري متوسل شده است. اين کتاب بارها به چاپ
رسيده است، از جمله: کلکته (1832 و 1837م)، قاهره (1304، 1312 و 1316ق)، بيروت
(1399ق/1979م) و نيز قاهره (1967م) به کوشش و شرح محمد محييالدين عبدالحميد با نام
عدّه السالک الي تحقيق اوضح المسالک. شرحهاي متعدد و بسياري بر اين کتاب نوشتهاند
که اينهاست: التصريح بمضمون التوضيح، از خالدبن عبداللـه جرجاوي ازهري که در بولاق
(1294ق) و قاهره (1305ق) به چاپ رسيده است؛ تهذيب اوضح المسالک از محمد سليم علي و
احمد مصطفي مراغي که در قاهره (1329ق) منتشر شده است؛ منارالسالک الياوضح المالک از
عبدالمتعال صعيدي که در قاهره (1964م) چاپ شده است. دو حاشيه نيز به نامهاي به
نامهاي حاشيه علي التصريح بمضمون التوضيح از ياسين بن زينالدين عليمي و حاشيه علي
اوضح المسالک از محمد بن طيب بن عبدالمجيد، بر آن نوشته شده که کتاب نخست در قاهره
(1325ق) و تهران (1286ق) و دومي در فاس (1315ق) به چاپ رسيده است.
6. تتميم الفوائد بسرد ابيات الشواهد، در قاهره (1278ق/1862م) چاپ سنگي شده است.
7. تخليص الشواهد و تلخيص الفوائد. مؤلف در اين کتاب به شرح شواهدي پرداخته که ابن
ناظم در شرح الفي? ابن مالک آورده است. ابن هشام تنها شواهد يک چهارم کتاب را شرح
کرده و برخي ابواب آن را از جمله باب مفعول مطلق، مفعو.ل له، استنثاء، حال، تمييز و
حروف جر را فرو گذاشته است. نخستين باب آن «شواهد الکلام و ما يتألف منه» و آخرين
آن شواهد باب تنازع است. اين کتاب به کوشش عباس مصطفي صالحي در بيروت (1406ق/1986م)
به چاپ رسيده است.
8. الجامع الصغير، در دمشق (1968م) و نيز به کوشش احمد محمود هرميل در قاهره
(1400ق/1980م) به چاپ رسيده است.
9. رساله في انتصاب «لغهً» و «فضلاً» و اعراب «ايضاً» و «هلّم جراً». اين همان اثري
است که منابع کهن با نام مسائل في النحو و اجوبتها از آن ياد کردهاند. اين رساله
ضمن کتاب الاشياء و النظائر سيوطي در حيدرآباد دکن (1317، 1359-1362ق) به چاپ رسيده
است.
10. رساله المباحث المرضيه المتعلقه بمن الشرطيه، رسالهاي است دربار? برخي از
مباحث نحوي از جمله اسماء شرط و نيز شامل مباحثاتي فقهي است که با استادش تقيالدين
سبکي داشته است. اين اثر در دمشق و بيروت (1987م) به چاپ رسيده است.
11. شذور الذهب في معرفه کلام العرب. مؤلف در اين کتاب قواعد نحوي را به گونهاي
مختصر جمعآوري کرده تا حفظ آن آسانتر گردد. نخستين باب اين کتاب دربار? کلمه و
اقسام آن و بخش پاياني آن تمييز عدد است. اين اثر در آستانه (1253ق)، بولاق (1253 و
1292ق) و قاهره (چندينبار بين سالهاي 1279-1348ق) به چاپ رسيده است. بهترين چاپ آن
به کوشش و شرح محمد محييالدين عبدالحميد در 1962-1963م انجام گرفته است. شروح
بسياري بر اين کتاب نوشته شده که شرح خود مؤلف از همه معروفتر است. مؤلف در شرح
خود مسائلي را که به اختصار در شذور الذهب آورده، با استناد به آيات قرآني و شواهد
شعري و نيز آراء برخي نحويان معروف روشن ساخته و با توضيحات کافي و گاه بيش از حد
لزوم به شرح و بسط آن پرداخته است. اين شرح چندينبار به چاپ رسيده است، از جمله:
بولاق (1282ق)، قاهره (بارها بين سالهاي 1253-1315ق) و بيروت (1988م) به کوشش حَنّا
فاخوري. شروح ديگر اين کتاب اينهاست: شرح الصدور بشرح زوائد الشذور، از بدرالدين
حسن بن ابي بکر قدسي (د 836ق) بلوغ الارب بشرح شذور الذهب، از زينالدين زکريا بن
محمد انصاري (د 926ق)؛ شفاء الصدور في حل الفاظ الشذور، از محمدبن عبدالمنعم جوجري
(د 889ق). بر شرح مؤلف حواشي بسيار نوشته شده که از جمله اينهاست: حاشيه علي شرح
شذور الذهب، از محمدبن عباد? عدوي بري که در قاهره (1303ق) به چاپ رسيده است؛ حاشيه
علي شرح ابن هشام، از محمد بن سنباوي که در قاهره (1272، 1285 و 1305ق) چاپ شده
است.
12. شرح جمل زجاجي. بر کتاب جمل زجاجي بيش از 120 شرح نوشته شده که شرحهاي ابن
عصفور، ابن سيد بطليوسي، ابن بابشاذ و ابن هشام از مهمرين آنهاست. ابن هشام به
نسبت ديگران شرح خود را به اختصار برگذار کرده است. وي در اين شرح بيشتر به آيات
قرآن و اشعار کهن استناد کرده و به ندرت از احاديث نبوي نيز بهره جسته است. اين
کتاب به کوشش علي محسن عيسي مال اللـه در بيروت، (1406ق/1986م) به چاپ رسيده است.
13. شرح قصيده بانت سعاد، شرحي است بر قصيد? معروف کعب ابن زهير در مدح پيامبر
اکرم(ص). اين کتاب در قاهره (1304، 1307 و 1345ق) و نيز به کوشش گوئيدي در لايپزيک
(1871م) به چاپ رسيده است.
14. شرح قصيده اللغزيه في المسائل النحويه، در بغداد (1963م) به چاپ رسيده است. اين
کتاب از جمله آثاري است که سيوطي در کتاب الاشباه و النظائر خود آورده است.
15. شرح اللمحه البدريه في علم اللغه العربيه، به کوشش ابراهيم نهر در بغداد
(1977م) منتشر شده است.
16. فوح الشذا في مسأله کذا، شرحي است بر کتاب الشذا في احکام لذا، تأليف ابوحيان
غرناطي. اين کتاب مشتمل بر 5 فصل است: ضبط موارد استعمالها؛ کيفيه اللفظ بها و
تمييزها؛ اعرابها؛ بيان معناها عند النحويين، مايلزم بها عند الفقهاء. متن کامل اين
اثر را سيوطي در کتاب الاشباه و النظائر (4/111-112) آورده است. بهعلاوه اين اثر
بهطور مستقل و به کوشش احمد مطلوب در بغداد (1963م) به چاپ رسيده است.
17. قطر الندي و بل الصدي، رسال? کوچکي است در نحو که بارها به چاپ رسيده است. از
جمله: تهران (1273ق)، بولاق (1253ق)، قاهره (1298ق)، تونس (1281ق) و نيز ليدن
(1887م). مؤلف خود بر اين کتاب شرحي نوشته است و در آن پس از مبحث اعراب و بناء،
مباحث نحوي را به مرفوعات، منصوبات و مجرورات تقسيم کرده و سپس به نقل و شرح اقوال
و آراء مختلف پرداخته است. از اين اثر نيز چاپهاي متعددي در دست است که بهترين آنها
به کوشش محمد محييالدين عبدالحميد در قاهره (1330ق)، حنا فاخوري (1988م) و گوگيه
همراه با ترجم? فرانسوي آن در ليدن (1887م) انجام گرفته است. شرحهاي ديگري نيز بر
آن نوشته شده که از مهمترين آنهاست: شرح عبداللـه بن احمد بن جمال فاکهي با نام
مجيب الندا که در بولاق (1264ق) و قاهره (1322 و 1381ق) به چاپ رسيده است و شرح
محمدبن علي بن احمد حريري، با نام دليل الهدي. برخي حواشي آن نيز اينهاست: حاشي?
علي بن عبدالقادر (قدس، 1320ق)، حاشي? حسن بن عبدالکبير (تونس، 1282ق) و حاشي?
محمدبن غوث (هند، 1301 و 1302ق). متن قطر الندي را عبدالعزيز فرغلي به نظم درآورده
که در قاهره (1253ق)، بولاق (1264ق) و تونس (1281ق) به چاپ رسيده است.
18. القواعد الصغري، برگزيدهاي است مختصر از برخي ابواب مغني از قبيل جمله، احکام
ظرف و جار و مجرور. حسن اسماعيل مروه آن را در 12 صفحه به همراه دو اثر ديگر ابن
هشام: المسائل السفريه و موقد الاذهان، در دمشق (1409ق/1988م) به چاپ رسانده است.
19. المسائل السفويه في النحو، که ابتدا حاتم ضامن آن را در شمار? 9 مجل? المورد
(1980م) و سپس در بيروت (1983م) بهطور مستقل به چاپ رسانده است (براي چاپ ديگر آن،
نک : شم 18).
20. مسائل في اعراب القرآن، به کوشش صاحب ابوجناح در شمار? 3 مجل? المورد (1974م)
به چاپ رسيده است.
21. مغني اللبيب عن کتب الاعاريب، مهمترين اثر ابن هشام است که شرحش گذشت. کثرت
شواهد شعري و استناد بسيار به متون ادبي و آيات قرآني، اين کتاب را از صورت اثري
صرفاً نحوي ساخته و آن را به اثري نحوي ــ ادبي تبديل کرده است و گويا گذشتگان نيز
به اين مسأله توجه داشتهاند، زيرا مختصر اين کتاب که توسط احمد نائب تهيه شده،
قراضه الذهب في علمي النحو و الادب ناميده شده است (حاجي خليفه، 4/1754). اين اثر
نخستينبار در تهران (1264ق) به چاپ رسيده است. چاپهاي انتقادي اين کتاب به کوشش
مازن المبارک و محمد علي خير اللـه در قاهره (1959م) و محمد محييالدين عبدالحميد
در بيروت (1964م) منتشر شده است. علاوه بر دو شرحي که مؤلف با عنوانهاي شرح الکبير
و شرح الصغير بر شواهد آن نوشته، مهمترين شرحها و حواشي آن اينهاست: شرح تقيالدين
احمد بن محمد شمتني (شمني) با عنوان الکلام علي مغني ابن هشام (قاهره، 1305ق)؛ شرح
شيخ محمد بن ابي بکر دماميني (د 828ق) با عنوان تحفه الغريب بشرح مغني اللبيب،
بارها از جمله در حاشي? شرح شمني به چاپ رسيده است؛ شرح ابوياسر شمسالدين محمد بن
عمار مالکي (د 844ق) با نام کافي المغني؛ شرح عبداللـه بن اسماعيل صاوي با عنوان
شرح المغني و شواهده (قاهره، 1958م)؛ حاشي? شيخ شمسالدين محمد بن عبدالرحمن بن
صائغ (د 776ق) به عنوان اتزيه السلف عن تموه الخلف؛ حاشي? محمدبن احمد دسوقي
(بولاق، 1284، 1286 و 1302ق؛ قاهره، 1305ق)؛ حاشي? محمدبن محمد سنباوي با عنوان
حاشي? الکبير علي مغني اللبيب (قاهره، 1299 و 1302ق)؛ شرح سيوطي بر شواهد آن با
عنوان فتح الغريب بشرح شواهد مغني اللبيب عن کتب الاعاريب (قاهره، 1322 و 1324ق).
22. موقد الاذهان و موقظ الوسنان، در بولاق (1253ق/1837م) همراه با شرح شذور الذهب؛
قاهره (1279 و 1304ق) به همراه شذور الذهب و نيز در 1305 و 1322ق در همانجا به چاپ
رسيده است (براي چاپ ديگر آن، نک : شم 18). حاشيهاي نيز توسط احمد سيف غزي حنفي
بر آن نوشته شده که در قاهره (1304ق) به چاپ رسيده است (براي اطلاع بيشتر از شروح
آثار وي، نک : GAL, II/27-31; GAL, S, II/16-20).
آثار خطي: 1. الروضه الادبيه في شواهد علوم العربيه، که شرح شواهد کتاب اللمع ابن
جني است. نسخهاي از آن در برلين (آلوارت، شم 6752) موجود است؛ 2. شوارد الملح و
موارد المنح، در برلين (همان، شم 2097) موجود است؛ 3. مختصر الانتصاف من الکشاف،
که خلاص? الانتصاف تأليف ابن منير است. اين کتاب در رد آن دسته از آراء معتزله
نوشته شده که زمخشري در تفسير الکشاف آورده است. نسخهاي از آن در برلين (همان، شم
791) موجود است؛ 4. رساله في استعمال المنادي في تسع آيات من القرآن الکريم،
نسخهاي از آن در برلين موجود است (نک : عبدالحميد، 7).
آثار يافت نشده: 1. اقامه الدليل علي صحه النحيل؛ 2. التحصيل و التفصيل لکتاب
التذييل و التکميل؛ 3. التذکره، در 15 مجلد؛ 4. الجامع الکبير؛ 5. رفع الخصاصه عن
قراء الخلاصه؛ 6. شرح التسهيل؛ 7. عمده الطالب في تحقيق تصريف ابن الحاجب (ابن حجر،
3/94؛ سيوطي، بغيه، 2/69).
مآخذ: ابن تغري بردي، النجوم؛ ابن حجر عسقلاني، احمدبن علي، الدرر الکامنه،
حيدرآباد دکن، 1394ق؛ ابن خلدون، مقدم? العبر؛ ابن عماد، عبدالحي بن احمد، شذرات
الذهب، قاهره، 1351ق؛ ابن قاضي شهبه، ابوبکر بن احمد، طبقات الشافعيه، حيدرآباد
دکن، 1399ق/1979م؛ ابن نباته، محمدبن محمد، ديوان، قاهره، 1323ق/1905م؛ ابن هشام،
عبداللـه بن يوسف، الاعراب في قواعد الاعراب، تهران، 1271ق؛ همو، مغني اللبيب، به
کوشش محمد محييالدين عبدالحميد، بيروت، 1964م؛ اشتر، شالح، «ابن هشام انحي من
سيبويه»، مجله المجمع العلمي العربي، دمشق، 1385ق/1965م، شم 40؛ امير، محمد، حاشي?
مغني اللبيب ابن هشام، قاهره، مطبعه حجازي؛ حاجي خليفه، کشف؛ سيوطي، الاشياء و
النظائر، حيدرآباد دکن، 1359-1361ق؛ همو، بغيه الوعاه، به کوشش محمد ابوالفضل
ابراهيم، قاهره، 1384ق/1965م؛ همو، حسن المحاضره، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهيم،
قاهره، 1387ق/1967م؛ شوکاني، محمدبن علي، البدر الطالع، به کوشش محمد بن يحيي
زباره، بيروت، 1348ق؛ صالحي، عباس مصطفي، مقدم? تخليص الشواهد و تلخيص الفوائد،
بيروت، 1406ق/1986م؛ ضيف، شوقي، المدارس النحويه، قاهره، 1968م؛ عبدالحميد، محمد
محييالدين، مقدم? شرح شذور الذهب ابن هشام، قاهره، 1962م؛ فروخ، عمر، تاريخ الادب
العربي، بيروت، 1405ق/1984م؛ مال اللـه، علي محسن عيسي، مقدم? شرح جمل الزجاجي ابن
هشام، بيروت، 1406ق/1986م؛ مکرم، عبدالعال سالم، المدرسه النحويه، بيروت،
1400ق/1980م؛ نيز:
Ahlward; EI2; GAL; GAL, S.
عنايت اللـه فاتحينژاد