ترجمه قرآن

خرمشاهی

نسخه متنی -صفحه : 279/ 128
نمايش فراداده

پليدكار نبوده‏ام‏

21- گفت همين است، پروردگارت فرموده است آن كار بر من آسان است، تا او را پديده شگرفى براى مردم قرار دهيم و رحمتى از ماست و كارى انجام يافتنى است‏

22- سپس [مريم‏] به او باردار شد و با او در جايى دوردست كناره گرفت‏

23- آنگاه درد زايمان او را به پناه تنه درخت خرمايى كشانيد گفت اى كاش پيش از اين مرده بودم و از ياد رفته بودم و فراموش شده بودم‏

24- از فرودست او ندا در داد كه اندوهگين مباش، پروردگارت از فرودست تو جويبارى روان كرده است‏

25- و تنه درخت خرما را به سوى خود تكان بده تا بر تو رطب تازه چيده فرو ريزد

26- پس بخور و بياشام و ديده روشن دار، آنگاه اگر انسانى را ديدى بگو براى خداوند رحمان روزه‏[ى سكوت‏] گرفته‏ام و هرگز امروز با هيچ انسانى سخن نمى‏گويم‏

27- سپس او [عيسى‏] را برداشت و به نزد قومش آورد گفتند اى مريم كار شگرفى پيش آوردى‏

28- اى خواهر هارون نه پدرت مردى نابكار، و نه مادرت پليدكار بود

29- آنگاه [مريم‏] به او [نوزاد] اشاره كرد گفتند چگونه با كودكى كه در گهواره است، سخن بگوييم‏

30- [نوزاد به سخن درآمده و] گفت من بنده خداوندم كه به من كتاب آسمانى داده است و مرا پيامبر گردانيده است‏

31- و مرا، هر جا كه باشم، مبارك گردانيده و مرا مادام كه زنده باشم به نماز و زكات سفارش فرموده است‏

32- و نيز مرا در حق مادرم نيكوكار گردانده و مرا زورگوى سخت دل نگردانده است‏

33- و بر من در روزى كه زادم و در روزى كه درگذرم و روزى كه زنده برانگيخته شوم درود باد

34- [آرى‏] اين است عيسى بن مريم، اين سخن راست و درستى است كه آنان در آن شك و شبهه دارند

35- سزاوار نيست كه خداوند فرزندى برگيرد، او منزه است، آنگاه كه كارى را مقرر فرمايد فقط به آن مى‏گويد، موجود شو، و بى‏درنگ موجود مى‏شود

36- و خداوند پروردگار من و پروردگار شماست پس او را بپرستيد كه اين راه راست است‏

37- ولى گروه منكران در ميان خود اختلاف‏ورزيدند، پس واى بر كافران از حضور در روزى سترگ‏

38- روزى كه نزد ما آيند چقدر شنوا و چقدر بينا هستند، ولى امروز ستمگران در گمراهى آشكارند

39- و آنان را از روز حسرت بترسان، كه امر [الهى‏] تحقق يابد و آنان غافلند و ايمان نياورند

40- ما زمين را با هر كه روى آن است، ميراث مى‏بريم و به سوى ما بازگردانده شوند

41- و در كتاب آسمانى از ابراهيم ياد كن كه صديقى پيامبر بود

42- آنگاه كه به پدرش گفت پدرجان چرا چيزى را مى‏پرستى كه نمى‏بيند و نمى‏شنود و به حال تو سودى ندارد

43- پدرجان از علم [وحى‏] چيزى به من رسيده است كه به تو نرسيده است، پس از من پيروى كن كه تو را به راهى راست رهنمايى كنم‏

44- پدرجان شيطان را مپرست، كه شيطان در برابر خداوند رحمان سركش است‏

45- پدرجان مى‏ترسم كه عذابى از سوى خداوند رحمان به تو برسد و دوستدار شيطان شوى‏

46- گفت اى ابراهيم آيا از خدايان من روى بر مى‏تابى؟ اگر دست برندارى سنگسارت مى‏كنم و روزگارى دراز از من دور شو