23- اين برادر من است؛ او نود و نه ميش دارد و من يكى بيش ندارم؛ امّا او اصرار مىكند كه اين يكى را هم به من واگذار؛ و در سخن بر من غلبه كرده است»
24- داوود گفت «مسلّماً او با درخواست يك ميش تو براى افزودن آن به ميشهايش، بر تو ستم نموده؛ و بسيارى از شريكان و دوستان به يكديگر ستم مىكنند، مگر كسانى كه ايمان آورده و اعمال صالح انجام دادهاند؛ امّا عدّه آنان كم است» داوود دانست كه ما او را با اين ماجرا آزمودهايم، از اين رو از پروردگارش طلب آمرزش نمود و به سجده افتاد و توبه كرد
25- ما اين عمل را بر او بخشيديم؛ و او نزد ما داراى مقامى والا و سرانجامى نيكوست
26- اى داوود! ما تو را خليفه و نماينده خود در زمين قرار داديم؛ پس در ميان مردم بحق داورى كن، و از هواى نفس پيروى مكن كه تو را از راه خدا منحرف سازد؛ كسانى كه از راه خدا گمراه شوند، عذاب شديدى بخاطر فراموش كردن روز حساب دارند!
27- ما آسمان و زمين و آنچه را ميان آنهاست بيهوده نيافريديم؛ اين گمان كافران است؛ واى بر كافران از آتش دوزخ!
28- آيا كسانى را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام دادهاند همچون مفسدان در زمين قرار مىدهيم، يا پرهيزگاران را همچون فاجران؟!
29- اين كتابى است پر بركت كه بر تو نازل كردهايم تا در آيات آن تدبّر كنند و خردمندان متذكّر شوند
30- ما سليمان را به داوود بخشيديم؛ چه بنده خوبى! زيرا همواره به سوى خدا بازگشت مىكرد و به ياد او بود
31- به خاطر بياور هنگامى را كه عصرگاهان اسبان چابك تندرو را بر او عرضه داشتند،
32- گفت «من اين اسبان را بخاطر پروردگارم دوست دارم و مىخواهم از آنها در جهاد استفاده كنم» او همچنان به آنها نگاه مىكرد تا از ديدگانش پنهان شدند
33- آنها به قدرى جالب بودند كه گفت بار ديگر آنها را نزد من بازگردانيد و دست به ساقها و گردنهاى آنها كشيد و آنها را نوازش داد
34- ما سليمان را آزموديم و بر تخت او جسدى افكنديم؛ سپس او به درگاه خداوند توبه كرد
35- گفت «پروردگارا! مرا ببخش و حكومتى به من عطا كن كه بعد از من سزاوار هيچ كس نباشد، كه تو بسيار بخشندهاى»
36- پس ما باد را مسخّر او ساختيم تا به فرمانش بنرمى حركت كند و به هر جا او مىخواهد برود
37- و شياطين را مسخّر او كرديم، هر بنا و غواصى از آنها را
38- و گروه ديگرى از شياطين را در غل و زنجير تحت سلطه او قرار داديم،
39- و به او گفتيم اين عطاى ماست؛ به هر كس مىخواهى و صلاح مىبينى ببخش، و از هر كس مىخواهى امساك كن، و حسابى بر تو نيست تو امين هستى
40- و براى او [ سليمان] نزد ما مقامى ارجمند و سرانجامى نيكوست
41- و به خاطر بياور بنده ما ايوب را، هنگامى كه پروردگارش را خواند و گفت پروردگارا! شيطان مرا به رنج و عذاب افكنده است
42- به او گفتيم پاى خود را بر زمين بكوب؛ اين چشمه آبى خنك براى شستشو و نوشيدن است
43- و خانوادهاش را به او بخشيديم، و همانند آنها را بر آنان افزوديم، تا رحمتى از سوى ما باشد و تذكّرى براى انديشمندان
44- و به او گفتيم بستهاى از ساقههاى گندم يا مانند آن را برگير و با آن همسرت را بزن و سوگند خود را مشكن ما او را شكيبا يافتيم؛ چه بنده خوبى كه بسيار بازگشت كننده به سوى خدا بود!
45- و به خاطر بياور بندگان ما ابراهيم و اسحاق و يعقوب را، صاحبان دستها ى