ذهن يعني كارهاي فاعل انديشه، بر اساس فهم و اختيار است.
پس ذهن همچنانكه موجودي نامحسوس است، موجودي غير مادي است و فاعلي آگاه و مختار است؛ با وجود تصوري كه از ذهنخود بهعنوان تصوري نخستين از فاعل مختار و نامحسوس كه حاكي از واقعيت است، داريم ميتوانيم نسبت به علت آگاه و مختار جهان منظم، خالق جانها و عقلها نيز چنين تصوري را داشته باشيم كه او هم فاعلي آگاه و مختار است. با اثبات حقانيت مكتب سوم، در نتيجه مكتب اول كه شناخت را منحصر به حس ميدانست و نيز مكتب دوم كه تصورات نخستين را منحصر به تصورات حسي ميدانست، باطل شد.
گفتيم يكي از مكتبهاي شناخت شناسي، مكتب حس گرائي مطلق است. اين مكتب ميگويد: شناخت، مساوي است با شناخت حسي، كه از طريق حواسپنجگانه وارد ذهن ميشود. طرفداران اين مكتب در قديم سوفسطائيان بودند. نوعاً حسگرائي مطلق به شكگرائي، منتهي ميشود. شخصيت برجسته سوفسطائيها، پروتاگوراس، مورد احترام آنان بود. در نوشتههاي درسي سقراط، گفتگويي است بين سقراط و تئودوروس. تئودوروس، از طرفداران پروتاگوراس است كه با افكار پروتاگوراس آشنا ميباشد. سقراط از او ميپرسد: شناخت چيست؟ تئودوروس ميگويد: شناخت، منحصر به حس است.
به عبارت ديگر، «شناخت» نزد سوفسطائيان يعني «شناخت حسي». يعني ديدن، شنيدن و.... (بهعبارت سوم شناخته شده، يعني محسوسات پنجگانه خارجي