علم، عقل، دین نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
حواس پنجگانه) يعني ميگويند: بهجز اين شناختهاي حواس پنجگانه، ما هيچ شناختي نداريم. سقراط ميگويد: همين اعتقاد است كه دوست تو، پروتاگوراس را به شكاكيت، انداخته است. پروتاگوراس ميگفت: شناخت حسي براي هركسي، يك جور است. مثلاً براي ما كه در منطقة معتدل هستيم، هوا معتدل است؛ اما براي يك نفر استوائي اينجا، هوائي سرد است و براي يك نفر قطبي هواي اينجا، بسيار گرم است. يعني نميتوان گفت هوا واقعاً گرم است يا سرد. است بايد گفت، واقعيت نسبت به هر كس فرق ميكند. اگر شناخت به حس منحصر گردد احساس هر كسي تنها براي خودش، واقعيت ميشود. لذا ما واقعيت نسبي خواهيم داشت. نه واقعيت مطلق. نتيجة واقعيت نسبي، شكاكيت است، پروتاگوراس از طرفي شناخت را منحصر به شناخت حسي ميدانست و از طرف ديگر ميديد كه شناخت حسي افراد مختلف با هم فرق ميكند و چه بسا با هم متضاد است.پروتاگوراس دانشمند بزرگ آتن بود. او فرد با شخصيتي است كه پنج قرن قبل از ميلاد ميزيست. يك فرد معمولي نبوده است. او اجتماع نقيضين را محال ميدانست. لذا پروتاگوراس ميگويد: براي كسي كه هوا سرد است، هوا گرم نيست و بالعكس؛ لكن مشكل آنجاست كه ميگويد براي تو، واقعيت آن چيزي است كه حس ميكني؛ در حالي كه ممكن است براي ديگري واقعيت محسوس، چيز ديگري باشد.نبايد سوفسطائيها را افرادي خُل و چل دانست؛ خير، براي خود، دليل داشتهاند؛ ولي به اين مسير افتادهاند. نبايد با هُوْ كردن و خرد كردن شخصيت