پايه گذار مکتب اگزيستانسياليسم، بي تاثير از «شلينگ» نيست در اعتقاد به «آزادي و اختيار» در موضوع انسان (بر خلاف ديدگاه کليسا که انسان را شرور بالقوه ميدانست) و در اعتقاد به «خداي فردي و شخصي» که ميتوان با او با ضمير مخاطب مفرد بطور خصوصي سخن گفت در موضوع خدا (دقيقاً بر خلاف ديدگاه هگل و اشراقيان که خدا را وجود مطلق و کلي ميدانستند نه موجودي فردي و شخصي) .که در ديدگاه کتابهاي آسماني و مومنين بطور عام و عمومي، خدا نه وجود مطلق است و نه مجموعه موجودات است بلکه فردي است موجود فوق همه موجودات و داراي اراده و علم مخصوص بخود و وجودي مخصوص بخود که همه موجودات را او، خلق کرده است و با ضمير مفرد مخاطب، مورد خطاب بندگان قرار ميگيرد.و «که يرکه گارد» با اين ديدگاه (آزادي انسان و استقلال علم و اراده و وجود خداوند از مخلوقات) نسبت به دو موضوع انسان و خدا از ديدگاه «کليسا و فلاسفه اشراق»، همچون هگل، فاصله ميگيرد.او انسان را واقعاً مختار ميداند که با اين اختيارش، شخصيت رواني و انساني خود را ميسازد. در ميان جانداران تنها انسان فاعل مختار است و شخصيت خود را خودش ميسازد و به تمام معني، آزاد و مختار است.آزاد در ميان خواهش هاي «خودخواهانه نفساني» و «حق خواهانه عقلاني».آزاد و مختار در محدوده امکانات اش يعني اين آزادي، محدود ميشود به دائره امکانات آنچه براي او ممکن است شايد مقداري گفته «که يرکه گارد»، همانند