از گفته هاي سابق روشن شد که در مرحله نخست، محور اصلي هرمنوتيک فهم و تفسير متن هست نه فهم و تفسير رفتار يا غير آن لکن چيزي که باقي ماند درباره متعلق اين متن است که دانش هرمنوتيک چه نوع متني را فهم و تفسير ميکند در پاسخ اين سوال بايد گفت:1ـ در ابتداي تاريخ هرمنوتيک، مقصود از متن، همان متن کتاب مقدس يعني تورات و انجيل مورد نزاع ميان پاپ و مخالفين پاپ بوده که آيا هر کس حق دارد طبق قواعد تفسير آنرا تفسير کند يا تفسير آن مخصوص پاپ است.ولي پروتستانها طرفدار اين بودند که هر کس طبق قواعد تفسير ميتواند کتاب مقدس را تفسير کند.اما بعد که صحبت از شناخت قواعد تفسير شد اجراء قواعد تفسير را براي مطلق متون مجاز دانستند چه متن همان متن دين باشد يا متن حقوقي و يا تاريخ و چيزهاي ديگر. (اشلاير ماخر تفسير را علاوه بر متن به گفتار هم تعميم داد) خلاصه آنطور که از گفتار ديلتاي استفاده ميشود مقصود از متن همان متوني است که در «علوم انساني» وجود دارد نه متن کتب «علوم طبيعي» بالاخص آنکه نسبي گراها نسبيت را که درباره متون ميگويند مقصودشان همان متون «علوم انساني» است نه کتب رياضي و فيزيک و علوم طبيعي.