بايد توجه داشت که «آزادي» را بطور مبهم و مجمل گرفتن همه طرفدار آن هستند حتي مستبدترين کس زيرا آزادي را هر کس لااقل براي خودش دوست دارد و امّا مهم، خواستن آزادي براي ديگران است اين را هم هر کس تا محدوده اي که مربوط به خودش است مثل فرزندش فاميل اش و هم نژادش، هم وطنش و. .. بطور متفاوت در محدوده آن است، متوجه است. اما محدوده اي را که اومانيسم ميگويد اين محدوده ها نيست بلکه اصل آزادي براي همه بشر است زيرا اين «اصل آزادي»، فرعي است از اصلي مهمتر که اصل تساوي انسانها باشد. اينک بحث فيلسوفان در سرچشمه مشروعيت همين اصول نخستين حقوقي است که :1ـ آيا اين «اصول نخستين حقوق» به حکم عقل است که همان حقوق طبيعي معروف باشد يعني عقل ميگويد همه بشرها در حقوق انساني با هم مساوي هستند که من جمله از اين «اصل نخستين حقوق»، همان حق آزادي، حق مالکيت خصوصي دسترنج و نيز حق حضانت مادر بر نوزاد است و حق الزام به عهد و امثال آن است.2ـ و يا اينکه اين «حقوق نخستين» هم همچون حقوق وضعي، داخل اجتماعات خاص و کشور ها، خودش هم قراردادي هست يعني حق تساوي انسانها و حق الزام به عهد و شرط داشتن عقل در صحت قرارداد هم از حقوق قراردادي است که در مثل سازمان ملل يا قبل از آن در جامعه ملل و غير آن، قرارداد کرده اند.که اگر اين دومي باشد يعني «اصول نخستين حقوق»، از عقل نباشد و قراردادي باشد مستلزم تسلسل محال است زيرا اشکال